ندیمه عمارت p:³⁵
هایون:واقعا الان به کمک یکی نیاز داشتم...بیا بشین اینجا مامان...
به حرفم گوش داد و کنارم نشست...
هایون:همه این کاغذ و مال یه شرکت به اسم ام ام وی هستیش...که یکی از سهام دار هاست!
ا/ت:همون شرکت رسانه ای؟؟
هایون: دقیقا...توی هر ماه شرکت ما باید به همه سهام دار ها سود بده و این برای همه شرکت ها صدق میکنه...اما اینجا علاوه بر این سود به این شرکت به صورت اختصاصی پول کلانی داده شد که من دقیقا نمیدونم دلیلش چیه و جالب اینجاس که از پنج سال پیش گرفتن این پول تا امسال از طرف این شرکت ادامه داشته!
ا/ت:بدون اینکه کسی بفهمه؟!.
هایون:درسته ...ولی این پرونده اخر همه چیو لو داده ...این یعنی چی!!!...اگه قرار بر دزدی و بالا کشیدن پول باشه این نمیتونه یه هواس پرتی باشه!...بعدشم من اصلا نمیفهمم این پول چیه؟...اسمشو چی میزارن!
ا/ت:باید بری رسید های شرکت و چک کنی...اگه توی رسید ها تایید شده باشه و این پول برای این شرکت کارت به کارت شده باشه این کار قانونیه و ریئستون باید باخبر باشه...اما اگه بصورت نقد پرداخت شده باشه...یه نوع رشوه است...معمولا برای دادن رشوه از بانک استفاده نمیکنن چون غیر قانونیه !
هایون:پس رشوه اس!!...چون من رسید ها رو چک کردم...این پول ها اصلا رسید نداشت...
ا/ت:این داد و ستت بین دوتا ادمه و قطعا یه رسید های دست نویس هست...باید اونارو پیدا کنی!... درضمن گفتی این پرونده از دستشون در رفته!
هایون:یجورایی...انگار این پنج سال خیلی حواس جمع بودن این اواخر یکی یه اشتباهی کرده...
ا/ت:ولی من اینطور فکر نمیکنم!!..
هایون: یعنی چی؟..پس جریان چیه؟
ا/ت:توی این پنج سال کسی چیزی نفهمیدی...این غیر ممکنه که این هماهنگ نشده باشه...قطعا اینم جزو برنامشونه!
هایون:متوجه نمی شم!
ا/ت:یکم دقت کن!....چرا رشوه به یه شرکت رسانه ای؟...یه شرکت خبرگذاری!!!...یه نقشه که تقریبا اجرا شده ...کسی که این کار و کرده مدرک داری برای بردن ابروی شرکتتون!...از طرفی خودش یه شرکت پخش کننده خبره!
با تعجب داشتم به مامان نگاه میکردم..
ا/ت:از قرار معلوم تو یه ماه جلوتر از نقششون با خبر شدی...چون برای تکمیل شدنش باید تا ماه دیگه صبر کنن و رسید بعدی و تحویل بگیرن...اما باید بفهمی تاریخ رسیدی قبلی کی بود...همون رسیدای دست نویس!
هایون:بعد از تاریخش بفهمم چقد دیگه وقت مونده!
مامان همنطور که لب پایینشو میجویید گفت:هایون این یه نقشه اس از طرف کسی که قطعا قدرت بالایی داره...من بهت اطمینان دارم و مطمئنم نمیزاری اسیبی بهت برسه!...اما میخوام با رئیس شرکتت در میون بزاری و تنها جلو نری!...
هایون:باید از همون روز که وارد همچین شرکتی با این نام و شهرت شدم میفهیدم که میتونه دشمنای خطرناکیم داشته باشه...منم قد خودم خطرناکم!....ولی مامان باید هوش بالا تو تحسین کرد!...
ا/ت: میتونی ..بهت اجازه میدم
خنده ای کردم و جدی گفتم:ولی چرا نمیری سر شغل خودت اخه...این همه درس خوندی تا بری معلم بشی؟...
ا/ت: مگه معلم بودن بده؟...
هایون:ولی وکیل بودن خفن تر نیست...تو اون همه سخت درس خوندی...قبول شدی اخر بری وکالت و درس بدی؟!..
ا/ت: اینجوری راحت ترم!
هایون:از کی تا حالا انقد روحیت لطیف شده!...مامان قبلیه من انقدرام نازک نارنجی نبود هااا...
ا/ت:اخیی..دختر بانمکم...شوخی بسه..اینارو جمع کن..فردا هم یه راست برو پیش رئیست..اوکی مامان؟؟!
هایون:اه...تلاشم و میکنم..
ا/ت:اومیدوارم تلاشت به مرگت تبدیل نشه ..اون وقت مجبورم از خاک بکشمت بیرون به بار دیگه بکشمت!
به حال نماش دستمو گذاشتم روی قلبم و ترسیده گفتم:مامان!...من فقط نوزده سالمه ..چطور دلت میاد انقد خطرناک تهدیدم میکنی!!..
به حرفم گوش داد و کنارم نشست...
هایون:همه این کاغذ و مال یه شرکت به اسم ام ام وی هستیش...که یکی از سهام دار هاست!
ا/ت:همون شرکت رسانه ای؟؟
هایون: دقیقا...توی هر ماه شرکت ما باید به همه سهام دار ها سود بده و این برای همه شرکت ها صدق میکنه...اما اینجا علاوه بر این سود به این شرکت به صورت اختصاصی پول کلانی داده شد که من دقیقا نمیدونم دلیلش چیه و جالب اینجاس که از پنج سال پیش گرفتن این پول تا امسال از طرف این شرکت ادامه داشته!
ا/ت:بدون اینکه کسی بفهمه؟!.
هایون:درسته ...ولی این پرونده اخر همه چیو لو داده ...این یعنی چی!!!...اگه قرار بر دزدی و بالا کشیدن پول باشه این نمیتونه یه هواس پرتی باشه!...بعدشم من اصلا نمیفهمم این پول چیه؟...اسمشو چی میزارن!
ا/ت:باید بری رسید های شرکت و چک کنی...اگه توی رسید ها تایید شده باشه و این پول برای این شرکت کارت به کارت شده باشه این کار قانونیه و ریئستون باید باخبر باشه...اما اگه بصورت نقد پرداخت شده باشه...یه نوع رشوه است...معمولا برای دادن رشوه از بانک استفاده نمیکنن چون غیر قانونیه !
هایون:پس رشوه اس!!...چون من رسید ها رو چک کردم...این پول ها اصلا رسید نداشت...
ا/ت:این داد و ستت بین دوتا ادمه و قطعا یه رسید های دست نویس هست...باید اونارو پیدا کنی!... درضمن گفتی این پرونده از دستشون در رفته!
هایون:یجورایی...انگار این پنج سال خیلی حواس جمع بودن این اواخر یکی یه اشتباهی کرده...
ا/ت:ولی من اینطور فکر نمیکنم!!..
هایون: یعنی چی؟..پس جریان چیه؟
ا/ت:توی این پنج سال کسی چیزی نفهمیدی...این غیر ممکنه که این هماهنگ نشده باشه...قطعا اینم جزو برنامشونه!
هایون:متوجه نمی شم!
ا/ت:یکم دقت کن!....چرا رشوه به یه شرکت رسانه ای؟...یه شرکت خبرگذاری!!!...یه نقشه که تقریبا اجرا شده ...کسی که این کار و کرده مدرک داری برای بردن ابروی شرکتتون!...از طرفی خودش یه شرکت پخش کننده خبره!
با تعجب داشتم به مامان نگاه میکردم..
ا/ت:از قرار معلوم تو یه ماه جلوتر از نقششون با خبر شدی...چون برای تکمیل شدنش باید تا ماه دیگه صبر کنن و رسید بعدی و تحویل بگیرن...اما باید بفهمی تاریخ رسیدی قبلی کی بود...همون رسیدای دست نویس!
هایون:بعد از تاریخش بفهمم چقد دیگه وقت مونده!
مامان همنطور که لب پایینشو میجویید گفت:هایون این یه نقشه اس از طرف کسی که قطعا قدرت بالایی داره...من بهت اطمینان دارم و مطمئنم نمیزاری اسیبی بهت برسه!...اما میخوام با رئیس شرکتت در میون بزاری و تنها جلو نری!...
هایون:باید از همون روز که وارد همچین شرکتی با این نام و شهرت شدم میفهیدم که میتونه دشمنای خطرناکیم داشته باشه...منم قد خودم خطرناکم!....ولی مامان باید هوش بالا تو تحسین کرد!...
ا/ت: میتونی ..بهت اجازه میدم
خنده ای کردم و جدی گفتم:ولی چرا نمیری سر شغل خودت اخه...این همه درس خوندی تا بری معلم بشی؟...
ا/ت: مگه معلم بودن بده؟...
هایون:ولی وکیل بودن خفن تر نیست...تو اون همه سخت درس خوندی...قبول شدی اخر بری وکالت و درس بدی؟!..
ا/ت: اینجوری راحت ترم!
هایون:از کی تا حالا انقد روحیت لطیف شده!...مامان قبلیه من انقدرام نازک نارنجی نبود هااا...
ا/ت:اخیی..دختر بانمکم...شوخی بسه..اینارو جمع کن..فردا هم یه راست برو پیش رئیست..اوکی مامان؟؟!
هایون:اه...تلاشم و میکنم..
ا/ت:اومیدوارم تلاشت به مرگت تبدیل نشه ..اون وقت مجبورم از خاک بکشمت بیرون به بار دیگه بکشمت!
به حال نماش دستمو گذاشتم روی قلبم و ترسیده گفتم:مامان!...من فقط نوزده سالمه ..چطور دلت میاد انقد خطرناک تهدیدم میکنی!!..
۱۲۷.۸k
۰۹ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.