پارت : اخر
"ᴜɴᴋɴᴏᴡɴ ᴛᴏʀᴛᴜʀᴇʀ"
(بچه ها داخل پست قبلی کانت زیادبزارید چون دارایه صحنه بود و ممکنه پیجم بپره پس کمک کنید)
"وی راشل"
با احساس تشنگی از خواب بیدار شدم
یه کم به اطراف نگاه کردم که جیمین سرشو داخل بالش فرو برده بودم یکی از دستاش دور بود
انگار که صد ساله نخوابیده
با تکون خوردنم چشماش باز شد
جیمین: کجا به سلامتی؟(خابالو)
راشی:چییز ..تشنمه
به سمت سقف چرخید
جیمین: اوکیی..میگم بیارن
سرمو تکون دادم
که چشمم به ملافه تخت خورد
اینم شاهکاری که کردم ...
خو مگه میه؟ هم سن سالام الان صدتا بچه انداختن ..
جیمین: چیه از اینکه برایه پارک جیمین شدی خوش حالی (خنده و چشم بسته)
راشی: شاید..
یه دفعه نشست
جیمین: جانم؟..چی گفتی ؟ ...شاید؟؟
خندم گرفت
موهاشو دادم عقب
راشی: نه ..مطمعنن بخواطر همین که گفتی خوشحالم
جیمین:: خوبه در اتاق زده شد
جیمین با برداشتن یه شلوار از تو کشو موشیدو درو باز کردو سینیو گرفت و امد داخل
داخل سینی فقط پارچه ابو لیوان بود
سینی رو رو میز کنار تخت گذاشت
جیمین: بلند شو این ملافه رو بر دارم
منکه مییزی تنم نیست
جیمین: همین چند ساعت پیش زیرم بودی از چی خجالت میکشی؟
جوابی بهش ندادم که در یه کشو رو باز کردو با برداشتن یه هودی به طرف گرفت
حیمین: بپوشش..
ازش گرفتم و تنم کردم ...فک نکنمب ه چییزی برایه پوشوندن پاهام نیاز داشته باشم چون همین هودی تا وسط رونام بود
جیمین: نگاش کن تروخدا..این مسخره بازیا چیهه؟
از رو تخت بلند شدم
که جیمین با تعجب به راهی که گذرونده بودم نگاه کرد
سرمو برگردونم که دیدم ذخم پام باز شده و خوnریزی شدیدی داره که با بلند شدنم ریخته
جیمین: چه بلایی سر پات امده!؟
راشل: چییزه..دیروز میز پارش کرد ..یعتی پیامک امدو ...یه دفعه پام پاره شد ..
خودمم نمیفهمیدم دارم چی میگم
جیمین با حرص گفت: نمیتونستی باند دور بپیچی؟
از اتاق خارج شدو بعد با یه جعبه کمک اولیه امد
جیمین: بشین
رو تخت نشستم که با غور غور پامو تمیز کردو با زدن پماد باندو دورش پیچید
و کنار نشست
جیمین: خیلی خنگیی....
چند دقیقه بینمون سکوت بود
جیمین:: ببینم کی درسات تموم میشه؟
راشل: اخرین ساله دبیرستانمه
جیمین: اوکی
راشل: چطور؟
جیمین: میخواستم بدونم کی باید رویه ماهمو به خانوادت نشون بدم
راشل: چی؟
جیمیم: چیه؟...قبل دانشگاهت با هم ازدواج میکنیم...باید یه وقت پیدا کنم خانوادتو ببینم دیگه
راشل: شوخیت گرفته دیگه؟
جیمین: الان من با تو شوخی دارم؟
پریدم ت بغلش
راشل: وای جیمین عاشقتممممممم
یه دستشو برایه نگه داشتنم دور کمرم حلقه کرد
ولی بازم نتونست وایسه و رو تخت دراز افتاد
جیمین: باشه باشه ..منم دوست دارم فسقلی
*پایان*
(بچه ها داخل پست قبلی کانت زیادبزارید چون دارایه صحنه بود و ممکنه پیجم بپره پس کمک کنید)
"وی راشل"
با احساس تشنگی از خواب بیدار شدم
یه کم به اطراف نگاه کردم که جیمین سرشو داخل بالش فرو برده بودم یکی از دستاش دور بود
انگار که صد ساله نخوابیده
با تکون خوردنم چشماش باز شد
جیمین: کجا به سلامتی؟(خابالو)
راشی:چییز ..تشنمه
به سمت سقف چرخید
جیمین: اوکیی..میگم بیارن
سرمو تکون دادم
که چشمم به ملافه تخت خورد
اینم شاهکاری که کردم ...
خو مگه میه؟ هم سن سالام الان صدتا بچه انداختن ..
جیمین: چیه از اینکه برایه پارک جیمین شدی خوش حالی (خنده و چشم بسته)
راشی: شاید..
یه دفعه نشست
جیمین: جانم؟..چی گفتی ؟ ...شاید؟؟
خندم گرفت
موهاشو دادم عقب
راشی: نه ..مطمعنن بخواطر همین که گفتی خوشحالم
جیمین:: خوبه در اتاق زده شد
جیمین با برداشتن یه شلوار از تو کشو موشیدو درو باز کردو سینیو گرفت و امد داخل
داخل سینی فقط پارچه ابو لیوان بود
سینی رو رو میز کنار تخت گذاشت
جیمین: بلند شو این ملافه رو بر دارم
منکه مییزی تنم نیست
جیمین: همین چند ساعت پیش زیرم بودی از چی خجالت میکشی؟
جوابی بهش ندادم که در یه کشو رو باز کردو با برداشتن یه هودی به طرف گرفت
حیمین: بپوشش..
ازش گرفتم و تنم کردم ...فک نکنمب ه چییزی برایه پوشوندن پاهام نیاز داشته باشم چون همین هودی تا وسط رونام بود
جیمین: نگاش کن تروخدا..این مسخره بازیا چیهه؟
از رو تخت بلند شدم
که جیمین با تعجب به راهی که گذرونده بودم نگاه کرد
سرمو برگردونم که دیدم ذخم پام باز شده و خوnریزی شدیدی داره که با بلند شدنم ریخته
جیمین: چه بلایی سر پات امده!؟
راشل: چییزه..دیروز میز پارش کرد ..یعتی پیامک امدو ...یه دفعه پام پاره شد ..
خودمم نمیفهمیدم دارم چی میگم
جیمین با حرص گفت: نمیتونستی باند دور بپیچی؟
از اتاق خارج شدو بعد با یه جعبه کمک اولیه امد
جیمین: بشین
رو تخت نشستم که با غور غور پامو تمیز کردو با زدن پماد باندو دورش پیچید
و کنار نشست
جیمین: خیلی خنگیی....
چند دقیقه بینمون سکوت بود
جیمین:: ببینم کی درسات تموم میشه؟
راشل: اخرین ساله دبیرستانمه
جیمین: اوکی
راشل: چطور؟
جیمین: میخواستم بدونم کی باید رویه ماهمو به خانوادت نشون بدم
راشل: چی؟
جیمیم: چیه؟...قبل دانشگاهت با هم ازدواج میکنیم...باید یه وقت پیدا کنم خانوادتو ببینم دیگه
راشل: شوخیت گرفته دیگه؟
جیمین: الان من با تو شوخی دارم؟
پریدم ت بغلش
راشل: وای جیمین عاشقتممممممم
یه دستشو برایه نگه داشتنم دور کمرم حلقه کرد
ولی بازم نتونست وایسه و رو تخت دراز افتاد
جیمین: باشه باشه ..منم دوست دارم فسقلی
*پایان*
۲۲.۱k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.