مدرسه ی ما
از زبان دازای: چند روز گذشته بود واقعا فکر نمی کردم که اون دوستم داشته باشه اون فرشته ی منه امروز تولد چویا بود چویا سر کلاس بود و من داشتم وسایل تولد رو آماده می کردم چویا اومد محکم بغلش کردم و گفتم چویا تولدت مبارک
شوکه نگاهم میکرد و گفت تو تولد منو یادت بود
+ آره فرشته ی من مگه میشه یادم بره حالا بیا شمع رو فوت کن
شمع رو فوت کرد و بعد گفت ممنونم
بعد کادو بهش دادم و گفتم چویا این هم از طرف من یه ساعت با یه کتاب که خیلی دوست داشت اشک توی چشماش جمع شد و با بغض گفت این برای منه ممنونم
بغلش کردم و گفتم زندگیم گریه نکن من همیشه کنارتم عزیزکم
شوکه نگاهم میکرد و گفت تو تولد منو یادت بود
+ آره فرشته ی من مگه میشه یادم بره حالا بیا شمع رو فوت کن
شمع رو فوت کرد و بعد گفت ممنونم
بعد کادو بهش دادم و گفتم چویا این هم از طرف من یه ساعت با یه کتاب که خیلی دوست داشت اشک توی چشماش جمع شد و با بغض گفت این برای منه ممنونم
بغلش کردم و گفتم زندگیم گریه نکن من همیشه کنارتم عزیزکم
۸.۵k
۱۵ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.