پارت ۶ : پادشاه من
گه تا گفتم پشمک گوربه هه شروع به میو کردن
( توجه اینجا داره به ایرانی حرف میزنه و پشمک و اینارم به زبان ایرانی گفت )
ات : پس شدی پشمک کوچولوی من پشمک و بغل زدم و رفتیم بیرون یه زمین کامل چمن دیدم که رفتم اونجا و روی زمین های خنک نشستم پشمک رو گذاشت روی چمن ها منم نشستم دوبرم رو نگاه میکردم خیلی خوشگل بود دریاچه گل پروانه ها یهو دیدم یه پروانه نشست روی نوک دماغ پشمک پشمکم پرید بلا و پروانه پرواز کردو رفت پشمک رفت دنبال پزوانه خیلی داشت تند میدویید
ا.ت : پشمک پشمک وایسا که یهو لیز خوردم و افتادم زمین
ا.ت : وایی اخخخ هوف
بلند شدم که یکی یه جیغ فرابنفش کشید دنبال جیغ رفتم و دیدم سولان دسشو گرفته و دتره ناله میکنه پشمکم مبهوت اونجا وایساده
ا.ت : پشمک قشنگم بیا اونجا که پشمک سریع اومد بغلم و خودشو توی بغلم جای داد
سولان : اون گربه ی توهه
ا.ت : بلع
سولان : ببین چکار دستم کرده
دستشو نگاه کردن فقط یه خراش کوچیک کمرنگ بود حتی دستش خونم نبود
ات : دستتون فقط یه خراش کوچیک داره
چیزی نیست اگه به پزشک دربار بگید بهتون یه پماد میده و با استفاده از اون پماد دستتون خوب میشه
مادر سولانگ : دختره گستاخ چطور جرعت میکنی اومد بهم سیلی بزنه که دستش توسط کسی گرفته شد
کوک : چطور جرئت میکینید روی ایشون دست بلند کنید ( داد )
سولانگ : عالیجناب ( ترسیده )
کوک انقدر زخم دستت بزرگه که داره خون میاد نه برای همین میخواستی بزنیش
سولانگ : دلی دسدم خیلی درد داره
کوک : یک باره دیگه جرئت دارید روی ا.ت دست بلند کنید تا دستتون قلم کنم
بعد دسته منو گرفت و دنبال خودش کشوند
ا.ت : اخ عالیجناب میشه دستم و ول کنید
کوک : هوففف سالمی صدمه ای که ندیدی
ا.ت : ممنون که منو از دست اون بانو نجات دادید
پشمک : میو
ا.ت : خب پشمک خانم هم تشکر کرد ( خنده )
کوک : این گربه برای همه عزیزه مخصوصا پسرا
ا.ت : منظورتون دوستاتونه
کوک : اره هنوز ندیدیشون
ا.ت : من امروز اقای مین رو اتفاقی دیدم و به واسطع ی این ملاقات با این کیوت خوردنی اشنا شدم
( توجه اینجا داره به ایرانی حرف میزنه و پشمک و اینارم به زبان ایرانی گفت )
ات : پس شدی پشمک کوچولوی من پشمک و بغل زدم و رفتیم بیرون یه زمین کامل چمن دیدم که رفتم اونجا و روی زمین های خنک نشستم پشمک رو گذاشت روی چمن ها منم نشستم دوبرم رو نگاه میکردم خیلی خوشگل بود دریاچه گل پروانه ها یهو دیدم یه پروانه نشست روی نوک دماغ پشمک پشمکم پرید بلا و پروانه پرواز کردو رفت پشمک رفت دنبال پزوانه خیلی داشت تند میدویید
ا.ت : پشمک پشمک وایسا که یهو لیز خوردم و افتادم زمین
ا.ت : وایی اخخخ هوف
بلند شدم که یکی یه جیغ فرابنفش کشید دنبال جیغ رفتم و دیدم سولان دسشو گرفته و دتره ناله میکنه پشمکم مبهوت اونجا وایساده
ا.ت : پشمک قشنگم بیا اونجا که پشمک سریع اومد بغلم و خودشو توی بغلم جای داد
سولان : اون گربه ی توهه
ا.ت : بلع
سولان : ببین چکار دستم کرده
دستشو نگاه کردن فقط یه خراش کوچیک کمرنگ بود حتی دستش خونم نبود
ات : دستتون فقط یه خراش کوچیک داره
چیزی نیست اگه به پزشک دربار بگید بهتون یه پماد میده و با استفاده از اون پماد دستتون خوب میشه
مادر سولانگ : دختره گستاخ چطور جرعت میکنی اومد بهم سیلی بزنه که دستش توسط کسی گرفته شد
کوک : چطور جرئت میکینید روی ایشون دست بلند کنید ( داد )
سولانگ : عالیجناب ( ترسیده )
کوک انقدر زخم دستت بزرگه که داره خون میاد نه برای همین میخواستی بزنیش
سولانگ : دلی دسدم خیلی درد داره
کوک : یک باره دیگه جرئت دارید روی ا.ت دست بلند کنید تا دستتون قلم کنم
بعد دسته منو گرفت و دنبال خودش کشوند
ا.ت : اخ عالیجناب میشه دستم و ول کنید
کوک : هوففف سالمی صدمه ای که ندیدی
ا.ت : ممنون که منو از دست اون بانو نجات دادید
پشمک : میو
ا.ت : خب پشمک خانم هم تشکر کرد ( خنده )
کوک : این گربه برای همه عزیزه مخصوصا پسرا
ا.ت : منظورتون دوستاتونه
کوک : اره هنوز ندیدیشون
ا.ت : من امروز اقای مین رو اتفاقی دیدم و به واسطع ی این ملاقات با این کیوت خوردنی اشنا شدم
۷.۸k
۱۱ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.