فیک shadow of death پارت³⁰
چوی « فکر کردی وقتی هویتت رو فهمیدم بیخیالت شدم؟ نه جونم....یانگ بیا داخل....
لونا « نه.....یانگ همون زن نقاب داری بود که مادر جیمین رو کشت....چی از جون من میخواهی؟؟؟ کشتن مادر جیمین کافی نبود؟ گرفتن برادرم کافی نبود؟
چوی « دلم برات میسوزه....اما تو چیزی رو دیدی که نباید میدیدی.....( شمرده شمرده) من زندگی تو رو میخوام....
لونا « تا ربکا و افراد چوی خواستن بهم نزدیک بشن اسلحه رو در اوردم و گفتم « جلو بیاین یه تیر تو سر همتون حروم میکنم
ربکا « اوه خدای من...فکر کردی من یه دختر سوسولم؟ نه...من عضو دارک وبم همون جایی که تو عین مرگ ازش میترسی....اگه بانو چوی نبود من یه برده بدبخت بودم...اما وقتی تو رو بکشم میشم بانوی این عمارت
لونا « دلم برای خودم میسوخت....چرا باید اینقدر سختی بکشم؟ ربکا یه قدم برداشت اما همین که خواستم شلیک کنم چشمام سیاهی رفت و چیزی نفهمیدم....
چوی « برو ببرش همون جایی که گفتم....به جیمین هم بگو فرار کرده
ربکا « چشم بانو....لونا رو بردیم و تحویل باند مافیای حریف جیمین دادیم.....صورت بیهوشش رو توی دستام گرفتم و نیشخندی زدم و گفتم « اونجا خیلی مشتاقن تو رو ببینن....توی خواب هم دیگه نمیتونی به این عمارت برگردی....بلند شدم لباسام رو تکوندم و گفتم « ببرینش
افراد « اطاعت
چوی « خب ترتیب این موش کوچولو رو هم دادم....ربکا برو اتاقش رو چک کن یاداشتی....چیزی نذاشته باشه توی اتاق....اگه اتفاقی بیفته مطمئن باش زنده نمیمونی!
ربکا « چشم بانوی من
لونا « با برخورد نور شدیدی به چشمام اونا رو باز کردم....محیطی که توش بودم ناشناخته بود....اومدم تکون بخورم....اما دیدم دستام رو با زنجیر محکم بستن.....چوی عوضیییییی میکشمتتتتت....هر چی تقلا کردم زنجیر باز نمیشد و مچ دستم کبود شده بود....گریه ام گرفته بود که در باز شد و با دیدن فرد روبه روم خشکم زد......ه.....هی.....جا.....عه؟؟ هی جاعه
هی جاعه « چرا تعجب کردی خوشگلم؟ معشوقه وحشی باند جیمین.....حتما اگه بفهمه فرار کردی خیلی ناراحت میشه نه؟
لونا « عوضییی...ولم کن بزار برم
هی جاعه « نزدیکش شدم و گفتم « فکر کردی با بی احترامی ای که من کردی ولت میکنم دختره ی بی سر و پا! قراره جهنم رو تجربه کنی....
لونا « تف کردم روی صورتش و اون با عصبانیت سیلی محکمی به صورتم زد که پرت شدم اونور.....یه طرف صورتم رو حس نمیکردم.....هق هق شروع شد
هی جاعه « کاری میکنم با شنیدن اسم من دست و پاتو گم کنی....بریم
حقیقتا دلم برای لونا میسوزع😂😐بدبخت رو به خاک سیاه نشوندم😐🤏🏻حیح....
لونا « نه.....یانگ همون زن نقاب داری بود که مادر جیمین رو کشت....چی از جون من میخواهی؟؟؟ کشتن مادر جیمین کافی نبود؟ گرفتن برادرم کافی نبود؟
چوی « دلم برات میسوزه....اما تو چیزی رو دیدی که نباید میدیدی.....( شمرده شمرده) من زندگی تو رو میخوام....
لونا « تا ربکا و افراد چوی خواستن بهم نزدیک بشن اسلحه رو در اوردم و گفتم « جلو بیاین یه تیر تو سر همتون حروم میکنم
ربکا « اوه خدای من...فکر کردی من یه دختر سوسولم؟ نه...من عضو دارک وبم همون جایی که تو عین مرگ ازش میترسی....اگه بانو چوی نبود من یه برده بدبخت بودم...اما وقتی تو رو بکشم میشم بانوی این عمارت
لونا « دلم برای خودم میسوخت....چرا باید اینقدر سختی بکشم؟ ربکا یه قدم برداشت اما همین که خواستم شلیک کنم چشمام سیاهی رفت و چیزی نفهمیدم....
چوی « برو ببرش همون جایی که گفتم....به جیمین هم بگو فرار کرده
ربکا « چشم بانو....لونا رو بردیم و تحویل باند مافیای حریف جیمین دادیم.....صورت بیهوشش رو توی دستام گرفتم و نیشخندی زدم و گفتم « اونجا خیلی مشتاقن تو رو ببینن....توی خواب هم دیگه نمیتونی به این عمارت برگردی....بلند شدم لباسام رو تکوندم و گفتم « ببرینش
افراد « اطاعت
چوی « خب ترتیب این موش کوچولو رو هم دادم....ربکا برو اتاقش رو چک کن یاداشتی....چیزی نذاشته باشه توی اتاق....اگه اتفاقی بیفته مطمئن باش زنده نمیمونی!
ربکا « چشم بانوی من
لونا « با برخورد نور شدیدی به چشمام اونا رو باز کردم....محیطی که توش بودم ناشناخته بود....اومدم تکون بخورم....اما دیدم دستام رو با زنجیر محکم بستن.....چوی عوضیییییی میکشمتتتتت....هر چی تقلا کردم زنجیر باز نمیشد و مچ دستم کبود شده بود....گریه ام گرفته بود که در باز شد و با دیدن فرد روبه روم خشکم زد......ه.....هی.....جا.....عه؟؟ هی جاعه
هی جاعه « چرا تعجب کردی خوشگلم؟ معشوقه وحشی باند جیمین.....حتما اگه بفهمه فرار کردی خیلی ناراحت میشه نه؟
لونا « عوضییی...ولم کن بزار برم
هی جاعه « نزدیکش شدم و گفتم « فکر کردی با بی احترامی ای که من کردی ولت میکنم دختره ی بی سر و پا! قراره جهنم رو تجربه کنی....
لونا « تف کردم روی صورتش و اون با عصبانیت سیلی محکمی به صورتم زد که پرت شدم اونور.....یه طرف صورتم رو حس نمیکردم.....هق هق شروع شد
هی جاعه « کاری میکنم با شنیدن اسم من دست و پاتو گم کنی....بریم
حقیقتا دلم برای لونا میسوزع😂😐بدبخت رو به خاک سیاه نشوندم😐🤏🏻حیح....
۶۳.۶k
۲۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱۶۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.