پرات۱۳
... همه دم در اشپز خونه وایساده بودن و منو با تعجب نگاه میکردن... دوییدم سمت اتاق کوک و تقه ای به در زدم
+بیاتو
درو باز کردم و رفتم داخل... بهم زل زد... ازنگاهش معلوم بود دلخوره...
+چیزی شده؟
درحالیکه نفس نفس میزدم گفتم:
_من... نمیرم.
بدون اینکه حالت صورتش هیچ تغییری کنه گفت:
+میدونستم
_از کجا میدونستی؟
پوزخند زد
+ چون دلت پیش منه
زدم زیر خنده..میشناختمش وقتی ناراحت میشد تیکه مینداخت اذیت میکرد که تلافی کنه
_اقای جئون... اگه روی کره زمین یه مرد باشه و اون شما باشین و به من بگن فقططط با این مرد باید ازدواج کنی وگرنه میمیری من ترجیح میدم بمیرم
دوباره پوزخند زد
+من حرفی از ازدواج نردم ولی وقتی خودت میگی یعنی دوست داری
زبونم بند اومد
_ن.. نه برای مثال
بطری ابجوشو باز کرد و سرکشید
+منم هیچوقت دلم نمیخواد با دختری مثل تو ازدواج کنم
نفس عمیق کشیدم
_من نیومدم کل کل کنم اقای جئون... لطفا بگین کار من چیشد؟
+من تازه رسیدم اتاقم.. توهنوز اجازه ندادی بشینم...
_خب باشه پس خبرشو بهم بدین... بعد سرمو خم کردم و خواستم از اتاق بیرون بیام که با شنیدن صداش سرجام موندم
+از امروز مسئول سرگرم کردن بم تویی..
وقتیم که سرکار بری اتاقت از بقیه خدمتکارا جدامیشه و باید از اتاقای طبقه بالا استفاده کنی که میز کار و سیستم دارن...
با ذوق گفتم:
_ممنون اقای جئون
+خب الان لطفا بم رو ببر تو حیاط
تعجب کردم... اولین بار بود از کوک کلمه لطفا رو میشنیدم
سرمو خم کردم و اومدم بیرون
#صدای_تو
+بیاتو
درو باز کردم و رفتم داخل... بهم زل زد... ازنگاهش معلوم بود دلخوره...
+چیزی شده؟
درحالیکه نفس نفس میزدم گفتم:
_من... نمیرم.
بدون اینکه حالت صورتش هیچ تغییری کنه گفت:
+میدونستم
_از کجا میدونستی؟
پوزخند زد
+ چون دلت پیش منه
زدم زیر خنده..میشناختمش وقتی ناراحت میشد تیکه مینداخت اذیت میکرد که تلافی کنه
_اقای جئون... اگه روی کره زمین یه مرد باشه و اون شما باشین و به من بگن فقططط با این مرد باید ازدواج کنی وگرنه میمیری من ترجیح میدم بمیرم
دوباره پوزخند زد
+من حرفی از ازدواج نردم ولی وقتی خودت میگی یعنی دوست داری
زبونم بند اومد
_ن.. نه برای مثال
بطری ابجوشو باز کرد و سرکشید
+منم هیچوقت دلم نمیخواد با دختری مثل تو ازدواج کنم
نفس عمیق کشیدم
_من نیومدم کل کل کنم اقای جئون... لطفا بگین کار من چیشد؟
+من تازه رسیدم اتاقم.. توهنوز اجازه ندادی بشینم...
_خب باشه پس خبرشو بهم بدین... بعد سرمو خم کردم و خواستم از اتاق بیرون بیام که با شنیدن صداش سرجام موندم
+از امروز مسئول سرگرم کردن بم تویی..
وقتیم که سرکار بری اتاقت از بقیه خدمتکارا جدامیشه و باید از اتاقای طبقه بالا استفاده کنی که میز کار و سیستم دارن...
با ذوق گفتم:
_ممنون اقای جئون
+خب الان لطفا بم رو ببر تو حیاط
تعجب کردم... اولین بار بود از کوک کلمه لطفا رو میشنیدم
سرمو خم کردم و اومدم بیرون
#صدای_تو
۷.۷k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.