p.12 Rosaline
p.12 Rosaline
به تهیونگ که داشت با اشتها رامیون ميخورد نگاه میکردم...
+توعم دلت میخواد نه؟
سرمو به نشونه نه تکون دادم
+ولی میدونم میخوای...
واسه گارسون دست تکون داد
+یه رامیون مرغ با سوپ کیمچی لطفا
_ولی من
+هیس... یه نگاه به خودت انداختی؟ هرکی از دور ببینتت فکر میکنه شوهرت کتکت زده...
بعد زیر لب گفت:
+همه منو فحش میدن...
بعد دوباره شروع کرد با ولع غذا خوردن
_چرا به شما فحش بدن؟
شونه هاشو بالاانداخت.
+بلاخره میگن چقد خشنی که زنتو زدی...
بدون هیچ حرفی بهش نگاه میکردم... با دیدن قیافم زد زیر خنده
+جدی نگیر شوخی کردم...
لبخند زدم.. حس میکردم سرم سنگین شده... سرمو روی میز گذاشتم و چشامو بستم
+اهای خانوم من اینجا دارم غذا میخورما
سرمو بلند کردم
_ببخشید کار اشتباهی کردم؟
+بله که کردی
بعد ابروشو داد بالا
_یعنی میخوای بگی غذا خوردن من جذاب نیست؟
هول شدم
_نه نه من فقط یکم سرم درد میکرد...
خندید
+خب پس باید غذاتو بخوری تا ببخشمت..
همون لحظه گارسون غذاهارو گذاشت روی میز... بوش که بهم خورد احساس ضعف کردم...کاسه رامیونو اورد سمتم.. خواستم بگیرمش که دستشو کشید...
بهش نگاه کردم که چشمک زد
+گرسنه نبودی که
اب دهنمو قورت دادم و تکیه دادم به صندلیم
_فقط میخواستم از دستتون بگیرمش
زد زیر خنده... برخلاف پسر عمه رومخش، تهیونگ خوش اخلاقی بود...
کاسه رامیونو گذاشت جلوم و کاسه سوپ رو تو دستش گرفته بود و فوت میکرد که خنک شه...
+بخور دیگه منتظر چی هستی
اروم شروع کردم به خوردن... مگه چقد اشتها داشت که میتونست یه کاسه سوپ دیگم بخوره؟ شونه هامو بالا انداختم وبه غذاخوردنم ادامه دادم... یهو دیدم کاسه سوپ رو گذاشت جلوم... چشمام گرد شد یهو غذام پرت شد تو گلوم...
باتموم وجودم سرفه میزدم... حس میکردم میخوام بمیرم... تهیونگ اروم به پشتم زد و یکم اب بهم داد... کم کم بهتر شدم
_آ.. آقای کیم چرا خودتون نخوردین؟
+بنظرت یه مرد ورزشکار واسش خوبه اینقد غذا بخوره؟
_خب چرا سردش کردین؟
شونه هاشو داد بالا
+چون نمیخواستم دهنت بسوزه
سرمو انداختم پایین...
_نیازی به این کارا نیست آقای کیم...
دستشو گذاشت روی دستام... سرمو بالا اوردم
+رائل نمیخوام معذب باشی.. میتونی روی من به عنوان یه دوست صمیمی حساب کنی.. مطمن باش از طرف من بهت اسیبی نمیرسه
به دستش که روی دستم بود نگاه کردم... چرا حس میکردم گرمای دست کوک با این گرما فرق میکرد؟
واقعا نمیدونم چرا هنوزم داشتم به اون فکر میکردم...
+رائل
از فکر در اومدم
_ممنون اقای کیم... بخاطر امروز... من فردا میرم خونه خودمون که شماهم بیشتر از این اذیت نشین...
لبخند زد و اروم دستشو ورداشت
+تا هروقت بخوای میتونی خونه من بمونی... حالام زود غذاتو بخور هواسرده توعم دستات یخ کرده...
سرمو تکون دادم و بقیه غذامو خوردم
وقتی تموم شد دهنمو با دستمال پاک کردم.. تهیونگ تموم مدتی که داشتم غذا میخوردم داشت نگاهم میکرد.. ولی گرسنه تر از این حرفا بودم که بخوام معذب شم...
+خب پاشو بریم...
از جام پاشدم و رفتم بیرون.. هنوزم داشت بارون میومد.. دوباره خیس شدم.. تهیونگم چند دقیقه بعد از اینکه حساب کرد اومد بیرون...
+بدو سوار شو چرا زیر بارون موندی؟
یهو دستشو حلقه کرد دور شونه م و سرمو گرفت زیر لبه پالتوش... از خجالت لبامو گاز گرفتم... راه افتاد سمت ماشین منن دنبالش راه افتادم... وقتی رسیدیم در ماشینو واسم باز کرد منم سریع سوار شدم و اونم نشست و راه افتادیم...
سرمو به شیشه چسبوندمو بیرونو نگاه میکردم... اصلا براش مهمه که من از اونجا فرار کردم؟... پوزخند زدم.. معلومه که نه چرا باید براش مهم باشه... مگه اصلا میفهمه ناراحتی یعنی چی
به تهیونگ که داشت با اشتها رامیون ميخورد نگاه میکردم...
+توعم دلت میخواد نه؟
سرمو به نشونه نه تکون دادم
+ولی میدونم میخوای...
واسه گارسون دست تکون داد
+یه رامیون مرغ با سوپ کیمچی لطفا
_ولی من
+هیس... یه نگاه به خودت انداختی؟ هرکی از دور ببینتت فکر میکنه شوهرت کتکت زده...
بعد زیر لب گفت:
+همه منو فحش میدن...
بعد دوباره شروع کرد با ولع غذا خوردن
_چرا به شما فحش بدن؟
شونه هاشو بالاانداخت.
+بلاخره میگن چقد خشنی که زنتو زدی...
بدون هیچ حرفی بهش نگاه میکردم... با دیدن قیافم زد زیر خنده
+جدی نگیر شوخی کردم...
لبخند زدم.. حس میکردم سرم سنگین شده... سرمو روی میز گذاشتم و چشامو بستم
+اهای خانوم من اینجا دارم غذا میخورما
سرمو بلند کردم
_ببخشید کار اشتباهی کردم؟
+بله که کردی
بعد ابروشو داد بالا
_یعنی میخوای بگی غذا خوردن من جذاب نیست؟
هول شدم
_نه نه من فقط یکم سرم درد میکرد...
خندید
+خب پس باید غذاتو بخوری تا ببخشمت..
همون لحظه گارسون غذاهارو گذاشت روی میز... بوش که بهم خورد احساس ضعف کردم...کاسه رامیونو اورد سمتم.. خواستم بگیرمش که دستشو کشید...
بهش نگاه کردم که چشمک زد
+گرسنه نبودی که
اب دهنمو قورت دادم و تکیه دادم به صندلیم
_فقط میخواستم از دستتون بگیرمش
زد زیر خنده... برخلاف پسر عمه رومخش، تهیونگ خوش اخلاقی بود...
کاسه رامیونو گذاشت جلوم و کاسه سوپ رو تو دستش گرفته بود و فوت میکرد که خنک شه...
+بخور دیگه منتظر چی هستی
اروم شروع کردم به خوردن... مگه چقد اشتها داشت که میتونست یه کاسه سوپ دیگم بخوره؟ شونه هامو بالا انداختم وبه غذاخوردنم ادامه دادم... یهو دیدم کاسه سوپ رو گذاشت جلوم... چشمام گرد شد یهو غذام پرت شد تو گلوم...
باتموم وجودم سرفه میزدم... حس میکردم میخوام بمیرم... تهیونگ اروم به پشتم زد و یکم اب بهم داد... کم کم بهتر شدم
_آ.. آقای کیم چرا خودتون نخوردین؟
+بنظرت یه مرد ورزشکار واسش خوبه اینقد غذا بخوره؟
_خب چرا سردش کردین؟
شونه هاشو داد بالا
+چون نمیخواستم دهنت بسوزه
سرمو انداختم پایین...
_نیازی به این کارا نیست آقای کیم...
دستشو گذاشت روی دستام... سرمو بالا اوردم
+رائل نمیخوام معذب باشی.. میتونی روی من به عنوان یه دوست صمیمی حساب کنی.. مطمن باش از طرف من بهت اسیبی نمیرسه
به دستش که روی دستم بود نگاه کردم... چرا حس میکردم گرمای دست کوک با این گرما فرق میکرد؟
واقعا نمیدونم چرا هنوزم داشتم به اون فکر میکردم...
+رائل
از فکر در اومدم
_ممنون اقای کیم... بخاطر امروز... من فردا میرم خونه خودمون که شماهم بیشتر از این اذیت نشین...
لبخند زد و اروم دستشو ورداشت
+تا هروقت بخوای میتونی خونه من بمونی... حالام زود غذاتو بخور هواسرده توعم دستات یخ کرده...
سرمو تکون دادم و بقیه غذامو خوردم
وقتی تموم شد دهنمو با دستمال پاک کردم.. تهیونگ تموم مدتی که داشتم غذا میخوردم داشت نگاهم میکرد.. ولی گرسنه تر از این حرفا بودم که بخوام معذب شم...
+خب پاشو بریم...
از جام پاشدم و رفتم بیرون.. هنوزم داشت بارون میومد.. دوباره خیس شدم.. تهیونگم چند دقیقه بعد از اینکه حساب کرد اومد بیرون...
+بدو سوار شو چرا زیر بارون موندی؟
یهو دستشو حلقه کرد دور شونه م و سرمو گرفت زیر لبه پالتوش... از خجالت لبامو گاز گرفتم... راه افتاد سمت ماشین منن دنبالش راه افتادم... وقتی رسیدیم در ماشینو واسم باز کرد منم سریع سوار شدم و اونم نشست و راه افتادیم...
سرمو به شیشه چسبوندمو بیرونو نگاه میکردم... اصلا براش مهمه که من از اونجا فرار کردم؟... پوزخند زدم.. معلومه که نه چرا باید براش مهم باشه... مگه اصلا میفهمه ناراحتی یعنی چی
۴.۵k
۱۹ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.