اشتباه ما:
اشتباهما:
عین برق گرفته ها بلند شدم و موهامو شونه زدم و رفتم سمت آشپزخونه خونه که اجوما گفت:ا/ت امروز دید کردی ولی چون تازه واردی اشکالی نداره بیا باهم کمک کنیم سفره رو بچینیم
ا/ت:چشم اجوما
باهم سفره رو چیدیم که ارباب آمد نشست و خورد و رفت واقعا این زندگیش همینطوریه خیلی حوصله سر بره
ویو کوک
اعصابم خورده یکی از حرومی ها از انبار دزدی کردن سریع صبحونه خوردم و یه کت و شلوار پوشیدم و عطر تلخی زدم و رفتم بیرون که جیمبن زنگ زد
کوک:الو چیشد پیداش کردین
جیمین:اره بیا انبار اینجاس هرچی از زبونش میکشیم هیچی نمیگه
کوک:باشه نگهش دار الان میام
با سرعت به سمت انبار رفتم همه تا کمر سرشون رو خم میکردن رفتم تو اتاق که یه نفر که سرتا پاش خونیه دیدم که جیمین داشت ازش حرف میکشید
پوزخندی زدم و پرسیدم
کوک:هی حرومی بگو برا کی کار میکنی مگر نه زندت نمیزارم
مرده:بخدا هیچ کس تروخدا ولم کنید خواهش میکنم ارباب جئون
کوک:خوب پس با هر دروغ یکی از انگشت هاتو از دست میدی فهمیدییی(با عربده)
مرده:بخدا برا هیچ کس
که جونگ کوک چاقو رو بر میداره و انگشت کوچیکشو میبره که مرده دهن وا کرد گفت کیم تهیونگ ارباب کیم تهیونگ
که پوزخندی زدم پس کیم عوضی ای کارو کرده هع
کوک:جیمین هواست به این باشه من برم خونه کار دارم
جیمین:باشع
ویو ا/ت
اجوما بهم گفت که برم باغ رو مرتب کنم داشتم آبیاری میکردم به گل ها که ارباب با ماشین آمد داخل عمارت خیلی اهمیت ندادم و کارمو کردم که نگاه های سنگین کسی زو روی خودم حس کردم برگشتم نگاه کنم که....
لایک؟
عین برق گرفته ها بلند شدم و موهامو شونه زدم و رفتم سمت آشپزخونه خونه که اجوما گفت:ا/ت امروز دید کردی ولی چون تازه واردی اشکالی نداره بیا باهم کمک کنیم سفره رو بچینیم
ا/ت:چشم اجوما
باهم سفره رو چیدیم که ارباب آمد نشست و خورد و رفت واقعا این زندگیش همینطوریه خیلی حوصله سر بره
ویو کوک
اعصابم خورده یکی از حرومی ها از انبار دزدی کردن سریع صبحونه خوردم و یه کت و شلوار پوشیدم و عطر تلخی زدم و رفتم بیرون که جیمبن زنگ زد
کوک:الو چیشد پیداش کردین
جیمین:اره بیا انبار اینجاس هرچی از زبونش میکشیم هیچی نمیگه
کوک:باشه نگهش دار الان میام
با سرعت به سمت انبار رفتم همه تا کمر سرشون رو خم میکردن رفتم تو اتاق که یه نفر که سرتا پاش خونیه دیدم که جیمین داشت ازش حرف میکشید
پوزخندی زدم و پرسیدم
کوک:هی حرومی بگو برا کی کار میکنی مگر نه زندت نمیزارم
مرده:بخدا هیچ کس تروخدا ولم کنید خواهش میکنم ارباب جئون
کوک:خوب پس با هر دروغ یکی از انگشت هاتو از دست میدی فهمیدییی(با عربده)
مرده:بخدا برا هیچ کس
که جونگ کوک چاقو رو بر میداره و انگشت کوچیکشو میبره که مرده دهن وا کرد گفت کیم تهیونگ ارباب کیم تهیونگ
که پوزخندی زدم پس کیم عوضی ای کارو کرده هع
کوک:جیمین هواست به این باشه من برم خونه کار دارم
جیمین:باشع
ویو ا/ت
اجوما بهم گفت که برم باغ رو مرتب کنم داشتم آبیاری میکردم به گل ها که ارباب با ماشین آمد داخل عمارت خیلی اهمیت ندادم و کارمو کردم که نگاه های سنگین کسی زو روی خودم حس کردم برگشتم نگاه کنم که....
لایک؟
۳.۹k
۱۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.