پـٰارت2
#پـٰارت2
#فردا
سر میز صبحانه شروع کردم به حرف زدن فکر کردین
بابا:من اجازه میدم
مامان:منم راضیم
اوین:واقعا ممنونم خیلی دوستون دارم رفتم صورتشونو بوس کردم و بیلط گرفتم برای
پس فردا و رفتم لباس های مورد نیازمو از کمد بیرون آوردم و داخل چمدون چیدم و همه چیزرو آماده کردم و برای خداحافظی از دوستام باهاشون رفتم بیرون و سینما و خرید رفتم خونه و خسته بودم رفتم تو اتاقم و روی تخت بیهوش شدم
#صبح
بلند شدم رفتم دستشویی کارای مربوطه رو انجام دادم و آرایش کردم و باصدای گوشیم سمت گوشیم رفتم و جواب دادم الو سلام ستایش دم دری وایستا الان میام رفتیم بیرون دونفره و یکم دور زدیم و رفتیم خونشون مامان و باباش نبودن لب تاپ گذاشتم روی میز و گفت یه فیلم انتخاب کن تا خوراکی ها رو بیارم رفت منم فیلمو انتخاب کردم و با کُلی خوراکی برگشت ساعت ۸ بود که خداحافظی کردم و اسنپ گرفتم ۸ صبح پرواز داشتم باید زود میخابیدم تا سرحال باشم شام خوردم و رفتم تو اتاقم تا وسایل هامو چک کنم چیزی جا نزارم و خوابیدم ساعت ۷ با صدای آلارم گوشی بلند شدم و کارای مربوطه رو انجام دادم و زنگ زدم به آدرین چون بهم چند بار زنگ زده بود مطمئن بودم بیدار با صدای الوهش گفتم سلام
آدریـن:سلام عشقم
اوین:دارم حرکت میکنم کم کم به سمت فرودگاه
آدرین:مراقب خودت باش منم ساعت ۱۱:۳۰ فرودگاه میام دنبالت اومدی زنگ بزنیا
اوين:باشه عشقم منم کم کم حرکت کنم خداحافظ بابا تو پذیرایی روی مبل نشسته بود مامانم حاضر بود
بابا:آماده ای دخترم بریم دیگه
اوين:آمادم
بابا:چمدونارو بده من
اوین:خداحافظ مراقبت خودتون باشید ایشاالله همو میبینیم رسیدم زنگ میزنم
#فردا
سر میز صبحانه شروع کردم به حرف زدن فکر کردین
بابا:من اجازه میدم
مامان:منم راضیم
اوین:واقعا ممنونم خیلی دوستون دارم رفتم صورتشونو بوس کردم و بیلط گرفتم برای
پس فردا و رفتم لباس های مورد نیازمو از کمد بیرون آوردم و داخل چمدون چیدم و همه چیزرو آماده کردم و برای خداحافظی از دوستام باهاشون رفتم بیرون و سینما و خرید رفتم خونه و خسته بودم رفتم تو اتاقم و روی تخت بیهوش شدم
#صبح
بلند شدم رفتم دستشویی کارای مربوطه رو انجام دادم و آرایش کردم و باصدای گوشیم سمت گوشیم رفتم و جواب دادم الو سلام ستایش دم دری وایستا الان میام رفتیم بیرون دونفره و یکم دور زدیم و رفتیم خونشون مامان و باباش نبودن لب تاپ گذاشتم روی میز و گفت یه فیلم انتخاب کن تا خوراکی ها رو بیارم رفت منم فیلمو انتخاب کردم و با کُلی خوراکی برگشت ساعت ۸ بود که خداحافظی کردم و اسنپ گرفتم ۸ صبح پرواز داشتم باید زود میخابیدم تا سرحال باشم شام خوردم و رفتم تو اتاقم تا وسایل هامو چک کنم چیزی جا نزارم و خوابیدم ساعت ۷ با صدای آلارم گوشی بلند شدم و کارای مربوطه رو انجام دادم و زنگ زدم به آدرین چون بهم چند بار زنگ زده بود مطمئن بودم بیدار با صدای الوهش گفتم سلام
آدریـن:سلام عشقم
اوین:دارم حرکت میکنم کم کم به سمت فرودگاه
آدرین:مراقب خودت باش منم ساعت ۱۱:۳۰ فرودگاه میام دنبالت اومدی زنگ بزنیا
اوين:باشه عشقم منم کم کم حرکت کنم خداحافظ بابا تو پذیرایی روی مبل نشسته بود مامانم حاضر بود
بابا:آماده ای دخترم بریم دیگه
اوين:آمادم
بابا:چمدونارو بده من
اوین:خداحافظ مراقبت خودتون باشید ایشاالله همو میبینیم رسیدم زنگ میزنم
۳.۴k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.