باران خون p3
گوشیم رو جواب دادن
ا/ت: بله؟؟
نامجون: عجب سابقه کاریت خوبه!!
ا/ت:اقای کیم؟ شمایین
نامجون: بله خودمم راستی تو استخدامی
ا/ت: واقعا!!
نامجون: بله البته به عنوان مدیر عامل
ا/ت: جان؟
نامجون: دختر سابقه کاری تو از منم بیشتره تمام امتیاز ها همه شون تو عالی هستی
ا/ت: ممنون ولی چرا مدیر عامل؟
نامجون: منو تو کنار هم میتونیم بهترین شرکت رو داشته باشیم قبول میکنی؟؟
ا/ت: باید بهم زمان بدید تا مشورت بگیرم
نامجون: مگه خاستگاریه؟
ا/ت: نه ولی کار سختیه
نامجون: باشه موافق بودی فردا بیا سر کار
ا/ت: چچ...چشم
ا/ت ویو
بدون خداحافظی گوشی رو قطع کرد و منی که مجسمه شده بودم از حرفش سریع به سهون زنگ زدم
{ مکالمه سهون و ا/ت}
ا/ت : الو سهون
یونا: سلام ا/ت خوبی
ا/ت : عهه تویی سلام یونا
یونا: ببخشید سهون دستش بنده میتونی صحبت کنی رو اسپیکره
سهون: دارم کار میکنم کلوچه چی میخوای
ا/ت: کیم بود
سهون: خب
ا/ت: گفت سابقه کارین عالیه و بهم پسشنهاد داد مدیر عامله شرکت می ره باشم
یونا:{سرفه}
سهون: نه که نگفتی؟
ا/ت: گفتم باید مشورت کنم
سهون: قبول کن ا/ت
ا/ت : ولی مسئولیتش زیاده
سهون: هر طور دوست داری ولی من موافقم دوست داری برو نداری هم نرو
ا/ت: ممنون اوپا خبرش رو میدم
سهون: منتظرم
پرش صبح ساعت6:00
بیدار شدم و رفتم سرویس کار های لازم رو کردم و اماده شدم
تصمیم گرفتم برم سر کار و اماده شدم
{ اسلاید 2 لباس ا/ت}
سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم وقتی رسیدم همه واسم خم میشدن لا خودم گفتم اینا از کجا میدونن همین طور تو فکر بودم که یهو...
ا/ت: بله؟؟
نامجون: عجب سابقه کاریت خوبه!!
ا/ت:اقای کیم؟ شمایین
نامجون: بله خودمم راستی تو استخدامی
ا/ت: واقعا!!
نامجون: بله البته به عنوان مدیر عامل
ا/ت: جان؟
نامجون: دختر سابقه کاری تو از منم بیشتره تمام امتیاز ها همه شون تو عالی هستی
ا/ت: ممنون ولی چرا مدیر عامل؟
نامجون: منو تو کنار هم میتونیم بهترین شرکت رو داشته باشیم قبول میکنی؟؟
ا/ت: باید بهم زمان بدید تا مشورت بگیرم
نامجون: مگه خاستگاریه؟
ا/ت: نه ولی کار سختیه
نامجون: باشه موافق بودی فردا بیا سر کار
ا/ت: چچ...چشم
ا/ت ویو
بدون خداحافظی گوشی رو قطع کرد و منی که مجسمه شده بودم از حرفش سریع به سهون زنگ زدم
{ مکالمه سهون و ا/ت}
ا/ت : الو سهون
یونا: سلام ا/ت خوبی
ا/ت : عهه تویی سلام یونا
یونا: ببخشید سهون دستش بنده میتونی صحبت کنی رو اسپیکره
سهون: دارم کار میکنم کلوچه چی میخوای
ا/ت: کیم بود
سهون: خب
ا/ت: گفت سابقه کارین عالیه و بهم پسشنهاد داد مدیر عامله شرکت می ره باشم
یونا:{سرفه}
سهون: نه که نگفتی؟
ا/ت: گفتم باید مشورت کنم
سهون: قبول کن ا/ت
ا/ت : ولی مسئولیتش زیاده
سهون: هر طور دوست داری ولی من موافقم دوست داری برو نداری هم نرو
ا/ت: ممنون اوپا خبرش رو میدم
سهون: منتظرم
پرش صبح ساعت6:00
بیدار شدم و رفتم سرویس کار های لازم رو کردم و اماده شدم
تصمیم گرفتم برم سر کار و اماده شدم
{ اسلاید 2 لباس ا/ت}
سوار ماشین شدم و به سمت شرکت حرکت کردم وقتی رسیدم همه واسم خم میشدن لا خودم گفتم اینا از کجا میدونن همین طور تو فکر بودم که یهو...
۹.۱k
۲۸ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.