p1توهم
پارت 1
------توهم------
------------------------
_بهت میگم اروم باش .....این ی توهمه ...این واقعی نیست (داد)
محکم دستشو روی سرش میکوبید و سعی میکرد از شر ترس توی سرش خلاص شه ...جیغ میکشید و کم مونده سرشو محکم ب دیوار بزنه ک جونگ کوک محکم دستاشو گرفت و اونو توی اغوشش کشید تا ارومش کنه ...
دختر ب شدت نفس نفس میزد و ب زور جلوی خودشو گرفته بود تا جیغ نزنه...دروغ نمیگفت ک اغوش اون پسر باعث اروم شدنش میشد ...
_نفس عمیق بکش...همونطور ک تمرین کردیم باشه؟
صدای پسر کنار گوشش میتونست ب بهترین شکل ارامش رو ب رگاش هل بده...
اروم موهاشو نوازش میکرد
_تموم شد دیگه باشه؟دیگه تموم شد...
اروم از خودشش جداش کرد و شونه هاش و گرفت و ب چشمای وحشت زده ی دختر خیره شد
_الان بهتری؟
لباش و چونش طوری میلرزید ک نمیتونست صحبت کنه برای همین فقط سر تکون داد ...
میتونست اشک توی چشمای جونگ کوک رو ببینه ....عذاب وجدانی ک جونگ کوک هنوز هم ب دنبال داشت ...ب خاطر اون تصادف باعث شد ک عزیز ترین شخص زندگیش ب این روز گرفتار شه...
ک اسیب ببینه و ترساشو کاملا واقعی جلوی چشمش ببینه ...
و تنها کاری ک میتونست براش انجام بده اینه ک مراقبش باشه اسیبی ب خودش نزنه
و تا جایی ک میتونست جلوی ترساش رو بگیره...
و کی میدونه وقتی ا/ت خوب بشه چ بلایی سر جونگ کوک میاد....
خب این ی مینی پارت برای شروع فیک....حمایتا زیاد شه تا بقیه شو پرقدرت شروع کنممممم
------توهم------
------------------------
_بهت میگم اروم باش .....این ی توهمه ...این واقعی نیست (داد)
محکم دستشو روی سرش میکوبید و سعی میکرد از شر ترس توی سرش خلاص شه ...جیغ میکشید و کم مونده سرشو محکم ب دیوار بزنه ک جونگ کوک محکم دستاشو گرفت و اونو توی اغوشش کشید تا ارومش کنه ...
دختر ب شدت نفس نفس میزد و ب زور جلوی خودشو گرفته بود تا جیغ نزنه...دروغ نمیگفت ک اغوش اون پسر باعث اروم شدنش میشد ...
_نفس عمیق بکش...همونطور ک تمرین کردیم باشه؟
صدای پسر کنار گوشش میتونست ب بهترین شکل ارامش رو ب رگاش هل بده...
اروم موهاشو نوازش میکرد
_تموم شد دیگه باشه؟دیگه تموم شد...
اروم از خودشش جداش کرد و شونه هاش و گرفت و ب چشمای وحشت زده ی دختر خیره شد
_الان بهتری؟
لباش و چونش طوری میلرزید ک نمیتونست صحبت کنه برای همین فقط سر تکون داد ...
میتونست اشک توی چشمای جونگ کوک رو ببینه ....عذاب وجدانی ک جونگ کوک هنوز هم ب دنبال داشت ...ب خاطر اون تصادف باعث شد ک عزیز ترین شخص زندگیش ب این روز گرفتار شه...
ک اسیب ببینه و ترساشو کاملا واقعی جلوی چشمش ببینه ...
و تنها کاری ک میتونست براش انجام بده اینه ک مراقبش باشه اسیبی ب خودش نزنه
و تا جایی ک میتونست جلوی ترساش رو بگیره...
و کی میدونه وقتی ا/ت خوب بشه چ بلایی سر جونگ کوک میاد....
خب این ی مینی پارت برای شروع فیک....حمایتا زیاد شه تا بقیه شو پرقدرت شروع کنممممم
۲۲.۲k
۲۷ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.