red room p6
کوک: واقعا منو خر فرض کردی، من میزارم یکی که داداشش بهم خی. انت کرده بهم از دستم در بره؟ من میرم
تهبونگ: بیا لونا بریم تو حیاط
لونا: باشه
تهیونگ لونا رو نشوند روی صندلی و خودشم نشست و شروع کرد به صحبت
تهیونگ: اون ادم خوبی نبود که بخاطرش گریه کنی
لونا: تو چرا اینو بهم میگی؟(گریه)
تهیونگ: راستش بزار اینم بهت بگم اون یک روز قبل اینکه بیاد کره باباتونو کش. ت که بتونه پولاشو بـــِکشه بالا و از تو هم مثل سپر استفاده کرد
لونا: اون کـص. خ. ل چیکار کردهههه
تهیونگ: متاسفم
لونا: چرا چرااا(خنده عصبی)
تهیونگ: احتمالا کوک نزاره تا چند وقت از این خونه بری
لونا: این بیشتر شبیه قصره تا خونه (عصبی)
تهیونگ دست مشت کردن لونا رو باز کرد
تهیونگ: میخوای کوک رو راضی کنم جزو باند بشی
لونا: راه دیگه ای دارم؟
تهیونگ: پس بهش میگم، تو اینجا بشین من راضیش میکنم
لونا: باشه
ذهنم پر از سردرگمی بود این میتونست یک پرونده خیلی بزرگ باشه نمیدونم ولی حتی به جلسه دوم هم نتومستم برم و اون پدری که براش سنگ تموم گذاشت رو کش. ت حالا که مرده وگرنه خودم میکش. تمش حالا من باید چیکار کنم هیچ ایده ای ندارم
اتاق کوک
تهیونگ: بهتره بری باهاش صحبت کنی
کوک: دقیقا چرا من؟ همین که گفتم بیاد تو باند خیلی حرفیه
تهیونگ: تو تنها عضو خانوادشو کش. تی حداقل...
کوک: مگه مادر نداره چرا الکی میگی...
تهیونگ: نه نداره ترکشون کرده از ده سالگیش داداششم باباشو کش. ت و تنها عضوی که براش مونده بود داداشش بود تو حداقل پدر داری
کوک: اولا که دلم سوخت دوما دیگه اونو پدر من صدا نمیزنی تهیونگ: باشه باشه حالا میری باهاش حرف بزنی؟
کوک: ببینم چی میشه
کوک با گفتن بیینم چی میشه میره تو حیاط و میبینه لونا یک چا. قوی جیبی دستشه و داره بهش نگاه میکنه
کوک: لونا چی میکنی(میدووعه طرف لونا)
لونا: نمیدونم ؟
کوک: بهتره بدونی داری چیکار میکنی وگرنه ندونی بدرد نمیخوره
لونا: ایش
کوک: هیچ سوالی نداری؟
لونا:(ذهنش: با داداشم چیکار کردی، اون چقدر عوضی بوده، با چی بابامو ک. شت، من باید چیکار کنم، تا ابد تنها میمونم، نمیتونم برم کلاسم و پلیس شم، ارزو هام چی میشه، مامانم کجاس، تو دقیقا کی هستی؟) کلی سوال دارم
کوک: میتونم حدس بزنم سوالات چیه، داداشتو تو راه روسیه زدیم، بیشتر از هر چیزی که فکر کنی عوضی بوده، با چاق. و پدرتو تو خواب کش. ت، تو توی باندما توی مقام خیلی بالایی میرسی و تا ابد با من زندگی میکنی، پس تنها نمونی وقتی با من زندگی کنی، و مافیا بودن خیلی بهتر از پلیس بودنه و هیجانش هم بیشتره، منم جئون جونگ کوکم رئیس بزرگ ترین باند ماف. یایی کره دوست قدیمیه هیوک و تهیونگ و ماتیام الان با خودت میگی هیوک کیه و چطوری با ماتیا دوستی ولی این چیزا
تهبونگ: بیا لونا بریم تو حیاط
لونا: باشه
تهیونگ لونا رو نشوند روی صندلی و خودشم نشست و شروع کرد به صحبت
تهیونگ: اون ادم خوبی نبود که بخاطرش گریه کنی
لونا: تو چرا اینو بهم میگی؟(گریه)
تهیونگ: راستش بزار اینم بهت بگم اون یک روز قبل اینکه بیاد کره باباتونو کش. ت که بتونه پولاشو بـــِکشه بالا و از تو هم مثل سپر استفاده کرد
لونا: اون کـص. خ. ل چیکار کردهههه
تهیونگ: متاسفم
لونا: چرا چرااا(خنده عصبی)
تهیونگ: احتمالا کوک نزاره تا چند وقت از این خونه بری
لونا: این بیشتر شبیه قصره تا خونه (عصبی)
تهیونگ دست مشت کردن لونا رو باز کرد
تهیونگ: میخوای کوک رو راضی کنم جزو باند بشی
لونا: راه دیگه ای دارم؟
تهیونگ: پس بهش میگم، تو اینجا بشین من راضیش میکنم
لونا: باشه
ذهنم پر از سردرگمی بود این میتونست یک پرونده خیلی بزرگ باشه نمیدونم ولی حتی به جلسه دوم هم نتومستم برم و اون پدری که براش سنگ تموم گذاشت رو کش. ت حالا که مرده وگرنه خودم میکش. تمش حالا من باید چیکار کنم هیچ ایده ای ندارم
اتاق کوک
تهیونگ: بهتره بری باهاش صحبت کنی
کوک: دقیقا چرا من؟ همین که گفتم بیاد تو باند خیلی حرفیه
تهیونگ: تو تنها عضو خانوادشو کش. تی حداقل...
کوک: مگه مادر نداره چرا الکی میگی...
تهیونگ: نه نداره ترکشون کرده از ده سالگیش داداششم باباشو کش. ت و تنها عضوی که براش مونده بود داداشش بود تو حداقل پدر داری
کوک: اولا که دلم سوخت دوما دیگه اونو پدر من صدا نمیزنی تهیونگ: باشه باشه حالا میری باهاش حرف بزنی؟
کوک: ببینم چی میشه
کوک با گفتن بیینم چی میشه میره تو حیاط و میبینه لونا یک چا. قوی جیبی دستشه و داره بهش نگاه میکنه
کوک: لونا چی میکنی(میدووعه طرف لونا)
لونا: نمیدونم ؟
کوک: بهتره بدونی داری چیکار میکنی وگرنه ندونی بدرد نمیخوره
لونا: ایش
کوک: هیچ سوالی نداری؟
لونا:(ذهنش: با داداشم چیکار کردی، اون چقدر عوضی بوده، با چی بابامو ک. شت، من باید چیکار کنم، تا ابد تنها میمونم، نمیتونم برم کلاسم و پلیس شم، ارزو هام چی میشه، مامانم کجاس، تو دقیقا کی هستی؟) کلی سوال دارم
کوک: میتونم حدس بزنم سوالات چیه، داداشتو تو راه روسیه زدیم، بیشتر از هر چیزی که فکر کنی عوضی بوده، با چاق. و پدرتو تو خواب کش. ت، تو توی باندما توی مقام خیلی بالایی میرسی و تا ابد با من زندگی میکنی، پس تنها نمونی وقتی با من زندگی کنی، و مافیا بودن خیلی بهتر از پلیس بودنه و هیجانش هم بیشتره، منم جئون جونگ کوکم رئیس بزرگ ترین باند ماف. یایی کره دوست قدیمیه هیوک و تهیونگ و ماتیام الان با خودت میگی هیوک کیه و چطوری با ماتیا دوستی ولی این چیزا
۴۱۶
۱۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.