~~~خانواده مخفی جئون(همسر مخفی)~~~
پارت : 17
سیوان با آبو تاب شروع کرد به تعریف کردن
فقط نازش تو حرف زدن ما رو به خنده می انداخت .
شام سر ساعت 8 شب سرو شد و از اونجایی که شکمامون دیگه جا برای خوردن نداشت
تصميم گرفتیم دسر رو بیست دقیقه بعدش بخوریم !!
به نقاشی های سیوان که تازهگیا با آبرنگ یاد گرفته بود نگاه کردم .
بچه م تو هر چیزی استعداد داره پدسگ !
انقد تو تفکراتم غرق شده بودم که سیوان دوید و پرید بغلم !!
شکه شده نگاهش کردم.
لبخند دندون نمایی زد و گفت :
~بابا میخواد بهم اسب سواری یاد بده !!
با جیغ و ذوق گفته بود
اخم کردم
+چی ؟!
صدای پاش زودتر از خودش اومدن شو خبر داد !!
_البته تا وقتی که اینجاییم !
با غیز گفتم
+نخیر !!
ی تار ابرو شو بالا انداخت و سوالی خیره م شد .
+سیوان بچه س اگه از اسب بی افته چی ؟!
_بهتر !
بهت زده نگاهش کردم که ادامه داد
_سیوان !
برای مرد شدن باید تجربه های زیادی کشف کنی پسر !
بهم نگاهی انداخت و ادامه داد
_دوست ندارم سیوان بچه ننه بزرگ بشه !
+یعنی چی این حرفت !
_داری غلط تربیتش میکنی ! تا آسیب نبینه از چیزی درس نمیگیره ! سیوان گاهی مستحب اشتباه ست!
جلو شو نگیر !
به ساعت مو چی ش نگاه کرد و همونطور گفت :
_سیوان وقت خوابته!
سیوان بلند شد و رو به روش با اخم ایستاد و دست هاشو به سینه زد .
~ولی هنوز دسر نخوردم ! .
~الان نه ! بعدا ! برو بخواب سیوان !
سیوان با آبو تاب شروع کرد به تعریف کردن
فقط نازش تو حرف زدن ما رو به خنده می انداخت .
شام سر ساعت 8 شب سرو شد و از اونجایی که شکمامون دیگه جا برای خوردن نداشت
تصميم گرفتیم دسر رو بیست دقیقه بعدش بخوریم !!
به نقاشی های سیوان که تازهگیا با آبرنگ یاد گرفته بود نگاه کردم .
بچه م تو هر چیزی استعداد داره پدسگ !
انقد تو تفکراتم غرق شده بودم که سیوان دوید و پرید بغلم !!
شکه شده نگاهش کردم.
لبخند دندون نمایی زد و گفت :
~بابا میخواد بهم اسب سواری یاد بده !!
با جیغ و ذوق گفته بود
اخم کردم
+چی ؟!
صدای پاش زودتر از خودش اومدن شو خبر داد !!
_البته تا وقتی که اینجاییم !
با غیز گفتم
+نخیر !!
ی تار ابرو شو بالا انداخت و سوالی خیره م شد .
+سیوان بچه س اگه از اسب بی افته چی ؟!
_بهتر !
بهت زده نگاهش کردم که ادامه داد
_سیوان !
برای مرد شدن باید تجربه های زیادی کشف کنی پسر !
بهم نگاهی انداخت و ادامه داد
_دوست ندارم سیوان بچه ننه بزرگ بشه !
+یعنی چی این حرفت !
_داری غلط تربیتش میکنی ! تا آسیب نبینه از چیزی درس نمیگیره ! سیوان گاهی مستحب اشتباه ست!
جلو شو نگیر !
به ساعت مو چی ش نگاه کرد و همونطور گفت :
_سیوان وقت خوابته!
سیوان بلند شد و رو به روش با اخم ایستاد و دست هاشو به سینه زد .
~ولی هنوز دسر نخوردم ! .
~الان نه ! بعدا ! برو بخواب سیوان !
۶۲۹
۱۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.