فیک کوک ( اعتماد)پارت۴۹
از زبان ا/ت
با نگرانی و اعصبانی به ساعت دیواری بزرگ روبه روم خیره شدم ساعت ۱۲:۵۹ دقیقه بود
دستی به چشمای خستم کشیدم فقط نوره هالوژن های بنفش روشن بود صدای بسته شدن در رو شنیدم..
بلند شدم و دوتا پله رو پریدم پایین که با جونگ کوک مواجه شدم منتظر تو چشماش که بازم بی حس بود گفت : چرا نخوابیدی
بی هوا گفتم : شام خوردی ؟
سرش رو بالا پایین کرد یعنی خورده
از زبان نویسنده
منتظر هر حرکتی از سمت هم بودن تا صدای هم رو بشنون هر دو نگران..جونگ کوک بخاطر از دست دادن پرنسس روبه روش نگران ا/ت بخاطر کاراش...
مچ دست ا/ت رو گرفت و سمت خودش کشوند و بغلش کرد نفس عمیق و پر دردی کشید که ا/ت که سرش روی سینش بود بالاخره زبون باز کرد و گفت : جونگ کوک خوبی داری نگرانم میکنی
جونگ کوک با موج ترسی که بعد از از دست دادن مادرش بعدها سال ها دوباره برگشته بود لب زد : نگران من نباش من خوبم فقط مراقب خودت باش
ا/ت خندید و گفت : تو مراقبمی دیو خان
جونگ کوک لبخند زد و گفت : ولی فکر کنم بعده چند روز از دست تو از پا در بیام دلبر خانم
ا/ت خودشو عقب کشید که جونگ کوک گفت : بدو برو یه چیزی بپوش بیا میخوام بدزدمت
ا/ت گفت : الان خستم نمیشه فردا بدزدیم
جونگ کوک آروم گفت : مگه دزد صبح ها میاد دزدی ؟ حالا برو بپوش بیا
با نگرانی و اعصبانی به ساعت دیواری بزرگ روبه روم خیره شدم ساعت ۱۲:۵۹ دقیقه بود
دستی به چشمای خستم کشیدم فقط نوره هالوژن های بنفش روشن بود صدای بسته شدن در رو شنیدم..
بلند شدم و دوتا پله رو پریدم پایین که با جونگ کوک مواجه شدم منتظر تو چشماش که بازم بی حس بود گفت : چرا نخوابیدی
بی هوا گفتم : شام خوردی ؟
سرش رو بالا پایین کرد یعنی خورده
از زبان نویسنده
منتظر هر حرکتی از سمت هم بودن تا صدای هم رو بشنون هر دو نگران..جونگ کوک بخاطر از دست دادن پرنسس روبه روش نگران ا/ت بخاطر کاراش...
مچ دست ا/ت رو گرفت و سمت خودش کشوند و بغلش کرد نفس عمیق و پر دردی کشید که ا/ت که سرش روی سینش بود بالاخره زبون باز کرد و گفت : جونگ کوک خوبی داری نگرانم میکنی
جونگ کوک با موج ترسی که بعد از از دست دادن مادرش بعدها سال ها دوباره برگشته بود لب زد : نگران من نباش من خوبم فقط مراقب خودت باش
ا/ت خندید و گفت : تو مراقبمی دیو خان
جونگ کوک لبخند زد و گفت : ولی فکر کنم بعده چند روز از دست تو از پا در بیام دلبر خانم
ا/ت خودشو عقب کشید که جونگ کوک گفت : بدو برو یه چیزی بپوش بیا میخوام بدزدمت
ا/ت گفت : الان خستم نمیشه فردا بدزدیم
جونگ کوک آروم گفت : مگه دزد صبح ها میاد دزدی ؟ حالا برو بپوش بیا
۱۶۰.۲k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۸۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.