عشق بی پایان
#عشق_بی_پایان
#فصل_هفتم
P¹⁰⁸
می چا: شما چندسالتونه؟
ته: ۲۹
می چا: چه خوب منم ۲۱ سالمه
ته: اوم..
کوک: ا/ت؟
ا/ت: بله
کوک: چیزی شده؟
ا/ت: نه
کوک: چرا انقدر سرد شدی
ا/ت: من سرد نشدم
کوک: چرا شدی
ا/ت: نه...ایی(بیهوش میشه)
کوک: ا/تتتتت
ویو کوک
وقتی دیدم ا/ت بیهوش شد سریع بردمش دکتر
ته: دلم براش تنگ شده
می چا: برای کی؟
ته: دختره...
می چا: خب میتونید شوهرشو بکشید اونو مال خودتون کنین
ته: چییییی(داد)
می چا:(میترسه و گوشاشو میگیره )
ته: اون برادرمههههه
می چا: ب...ب...ببخشید
ته: اگه به اون دختر و شوهرش آسیب برسه من نمیتونم زنده بمونمممم
می چا: قصد بدی نداشتم ببخشید
ته: مرسی بابت مهمون نوازیتون ولی من میرم(از در خونه میره بیرون)
می چا:( دست ته رو میگیره)
ته: ...
می چا: این شماره ی منه هروقت باهام کاری داشتید میتونید بهم زنگ بزنید
ته: من هیچ احتیاجی به تو و شمارت ندارم
می چا: (بغض میکنه)
ته: (از خونه میره بیرون)
می چا: (میره میشینه رو مبل) چرا هیچکس منو دوست ندارههه چرا انقدر به درد نخورم چراااا
ویو ته
واقعا داشت خستم میکرد برای همین از خونه زدم بیرون..
#فصل_هفتم
P¹⁰⁸
می چا: شما چندسالتونه؟
ته: ۲۹
می چا: چه خوب منم ۲۱ سالمه
ته: اوم..
کوک: ا/ت؟
ا/ت: بله
کوک: چیزی شده؟
ا/ت: نه
کوک: چرا انقدر سرد شدی
ا/ت: من سرد نشدم
کوک: چرا شدی
ا/ت: نه...ایی(بیهوش میشه)
کوک: ا/تتتتت
ویو کوک
وقتی دیدم ا/ت بیهوش شد سریع بردمش دکتر
ته: دلم براش تنگ شده
می چا: برای کی؟
ته: دختره...
می چا: خب میتونید شوهرشو بکشید اونو مال خودتون کنین
ته: چییییی(داد)
می چا:(میترسه و گوشاشو میگیره )
ته: اون برادرمههههه
می چا: ب...ب...ببخشید
ته: اگه به اون دختر و شوهرش آسیب برسه من نمیتونم زنده بمونمممم
می چا: قصد بدی نداشتم ببخشید
ته: مرسی بابت مهمون نوازیتون ولی من میرم(از در خونه میره بیرون)
می چا:( دست ته رو میگیره)
ته: ...
می چا: این شماره ی منه هروقت باهام کاری داشتید میتونید بهم زنگ بزنید
ته: من هیچ احتیاجی به تو و شمارت ندارم
می چا: (بغض میکنه)
ته: (از خونه میره بیرون)
می چا: (میره میشینه رو مبل) چرا هیچکس منو دوست ندارههه چرا انقدر به درد نخورم چراااا
ویو ته
واقعا داشت خستم میکرد برای همین از خونه زدم بیرون..
۲.۳k
۲۵ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.