گل بارونی
PART : ۲
از زبان ا.ت :
دیگه وقتشه از این قفس بیرون بیام .
یهو به گوشیم پیام اومد داداشم بود ...
پیام :
داداش : ما تا ۱ هفته میخواییم بریم کیش خدافظ
ا.ت : خدافظ
اتمام پیام "
ا.ت : اینجوری کارم راحتر شد ....
رفتم کل وسایلمو جمع کردم پول و گذرنامه و پاسپورت و اینجور چیزا رو جمع آوری کردم و رفتم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم اومدم لباس پوشیدم بعدم موهامو بافتم بعدم کلاه هودیم رو انداختم رو سرم بعدم برايه آخرین بار با خونه خدافظی کردم و از خونه خارج شدم و سمت فرودگاه دويدم خیلی خوشحال بودم دیگه کسی نبود ک مانع پرواز کردنم بشه ......
* دخترک بعد انجام کار هاش تو فرودگاه سوار هواپیما شد آهنگ l need you از BTS رو پخش کرد چشماشو بست .
" پرش زمانی به ۱۳ ساعت بعد / فرودگاه سئول "
( از ایران تا سئول ۱۳ ساعت راهه )
ا.ت : رفتم چمدونمو تحویل گرفتم و سمت هتل رفتم خوشبختانه اتاق داشتن رفتم تو اتاق از خستگی زود خوابم برد .
" پرش زمانی به صبح "
ا.ت : بیدار شدم ساعتو نگاه کردم ۸ بود دیگه زندگی جدیدم شروع شد آرامش واقعیم شروع شد به همه ثابت میکنم من میتونم .
پاشدم رفتم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم اومدم یه میکاپ ساده کردم موهامو خشک کردم و حالت دار کردم و بعدم یه کراپ بنفش و یه شلوار مشکی پوشیدم بوتایه مشکی رو پام کردم و سمت صبحونه خوری هتل رفتم و صبحونه ام رو خوردم داشتم میرفتم ک بایه دختر برخورد کردم ازش عذر خواهی کردم و وسایلش ک رو زمین ریخته بود رو جمع کردم و بهش دادم ازم تشکر کرد ولی بعدش گف :
دختره : تو اهل کره نیستی نه ؟؟
ا.ت : بله من ایرانی هستم اسمم ا.ته .
دختره : خوشبختم منم سویون هستم ام آرمی ؟
ا.ت : ام بله ارمی ام .
دختره : اووو منم آرمی ام .
ا.ت : با سویون خیلی جور شدم اون منو برد به جاهای قشنگ سئول کلی باهم حرف زدیم منم داستان زندگیمو گفتم واسش اونم کلی دلداریم داد تا اینکه ...
سویون : ا.ت ؟
ا.ت : هوم؟
سویون : تو صدات قشنگه میگی شعر هم نوشتی و رقص هم بلدی چرا نمیری کمپانی تست بدی ؟
ا.ت : آخه استرس دارم میترسم قبول نشده باشم .
سویون : اشتباه میکنی مطمئنم قبول میشی بیا بریم کمپانی بیگ هیت تست بده .
ا.ت : مگه بلدی کجاس ؟؟
سویون : خب ... آره بیا بریم .
ا.ت : سویون دستمو گرف و برد سمت کمپانی بعد ۲۰ مین رسیدیم به کمپانی من دستام یخ کرده بود سویون ک متوجه حال خراب من شده بود دستامو محکم گرف و تو چشام نگاه کرد و با لبخند گفت :
سویون : ا.ت نگران نباش خودت یه لحظه فکر کن تو صدات خوبه رقصت خوبه شعر های قشنگی نوشتی واسه چی انقد نگرانی تو دختر با استعدادی هستی .
ا.ت : همون لحظه یاد حرف مامانم افتادم ک بهم میگف تو دختر بی استعداد و بی ارزشی هستی ....
* سویون ک متوجه شده بود ا.تو بغل کرد ... ا.ت بغضش ترکید و اشکاش جاری شد ....
ادامه دارد ...
از زبان ا.ت :
دیگه وقتشه از این قفس بیرون بیام .
یهو به گوشیم پیام اومد داداشم بود ...
پیام :
داداش : ما تا ۱ هفته میخواییم بریم کیش خدافظ
ا.ت : خدافظ
اتمام پیام "
ا.ت : اینجوری کارم راحتر شد ....
رفتم کل وسایلمو جمع کردم پول و گذرنامه و پاسپورت و اینجور چیزا رو جمع آوری کردم و رفتم یه دوش ۳۰ مینی گرفتم اومدم لباس پوشیدم بعدم موهامو بافتم بعدم کلاه هودیم رو انداختم رو سرم بعدم برايه آخرین بار با خونه خدافظی کردم و از خونه خارج شدم و سمت فرودگاه دويدم خیلی خوشحال بودم دیگه کسی نبود ک مانع پرواز کردنم بشه ......
* دخترک بعد انجام کار هاش تو فرودگاه سوار هواپیما شد آهنگ l need you از BTS رو پخش کرد چشماشو بست .
" پرش زمانی به ۱۳ ساعت بعد / فرودگاه سئول "
( از ایران تا سئول ۱۳ ساعت راهه )
ا.ت : رفتم چمدونمو تحویل گرفتم و سمت هتل رفتم خوشبختانه اتاق داشتن رفتم تو اتاق از خستگی زود خوابم برد .
" پرش زمانی به صبح "
ا.ت : بیدار شدم ساعتو نگاه کردم ۸ بود دیگه زندگی جدیدم شروع شد آرامش واقعیم شروع شد به همه ثابت میکنم من میتونم .
پاشدم رفتم یه دوش ۲۰ مینی گرفتم اومدم یه میکاپ ساده کردم موهامو خشک کردم و حالت دار کردم و بعدم یه کراپ بنفش و یه شلوار مشکی پوشیدم بوتایه مشکی رو پام کردم و سمت صبحونه خوری هتل رفتم و صبحونه ام رو خوردم داشتم میرفتم ک بایه دختر برخورد کردم ازش عذر خواهی کردم و وسایلش ک رو زمین ریخته بود رو جمع کردم و بهش دادم ازم تشکر کرد ولی بعدش گف :
دختره : تو اهل کره نیستی نه ؟؟
ا.ت : بله من ایرانی هستم اسمم ا.ته .
دختره : خوشبختم منم سویون هستم ام آرمی ؟
ا.ت : ام بله ارمی ام .
دختره : اووو منم آرمی ام .
ا.ت : با سویون خیلی جور شدم اون منو برد به جاهای قشنگ سئول کلی باهم حرف زدیم منم داستان زندگیمو گفتم واسش اونم کلی دلداریم داد تا اینکه ...
سویون : ا.ت ؟
ا.ت : هوم؟
سویون : تو صدات قشنگه میگی شعر هم نوشتی و رقص هم بلدی چرا نمیری کمپانی تست بدی ؟
ا.ت : آخه استرس دارم میترسم قبول نشده باشم .
سویون : اشتباه میکنی مطمئنم قبول میشی بیا بریم کمپانی بیگ هیت تست بده .
ا.ت : مگه بلدی کجاس ؟؟
سویون : خب ... آره بیا بریم .
ا.ت : سویون دستمو گرف و برد سمت کمپانی بعد ۲۰ مین رسیدیم به کمپانی من دستام یخ کرده بود سویون ک متوجه حال خراب من شده بود دستامو محکم گرف و تو چشام نگاه کرد و با لبخند گفت :
سویون : ا.ت نگران نباش خودت یه لحظه فکر کن تو صدات خوبه رقصت خوبه شعر های قشنگی نوشتی واسه چی انقد نگرانی تو دختر با استعدادی هستی .
ا.ت : همون لحظه یاد حرف مامانم افتادم ک بهم میگف تو دختر بی استعداد و بی ارزشی هستی ....
* سویون ک متوجه شده بود ا.تو بغل کرد ... ا.ت بغضش ترکید و اشکاش جاری شد ....
ادامه دارد ...
۲.۴k
۲۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.