پارت ۵۰
واسه آخرین بار به کای نگاه کردم...سرشو بوسیدم
ا.ت. خدافظ داداشی
هه...داداشی...این چیزی بود که میخواستم وقتی خوب میشه بهش بگم اما...
با جیمین سوار ماشین شدیم و رفتیم عمارت...در عمارتو باز کردم و رفتم تو اتاق کای...رو تختش دراز کشیدم و خوابیدم
فردا صبح
با صدای داد هوسوک از خواب بیدار شدم...رفتم تو سالن دیدم داره با جیمین بحث میکنه
ا.ت. چه خبرتونه؟
هوسوک. راضی شدی ا.ت؟ آره؟ ( داد )
ا.ت. چیشده؟
هوسوک. چرا لونا رو کشتی؟
ا.ت. چون کایو کشته بود
هوسوک. تو جون وو رو نمیشناسی؟
ا.ت. یه سوال ازت پرسیدم مثل آدم جواب بده
جیمین. جون وو دنبال یونهیه
ا.ت. یونهی کیه؟
جیمین. جانگ یونهی
ا.ت. چی؟ ( متعجب )
ا.ت. یعنی چی که دنبال یونهیه
جیمین. دوتا احتمال داره یا اینکه میخواد یونهیو بکشه یا میخواد اونو ببره تو باند خودش تا یونهی بیاد پیش ما و اطلاعاتمونو برداره
ا.ت. احتمال اولیت غلطه
جیمین. چرا؟
ا.ت. یونهی همچین کاری نمیکنه
جیمین. ۲۰ ساله اونو ندیدی نمیدونی به چه آدمی تبدیل شده
هوسوک. میشه اینقدر چرت و پرت نگی؟
جیمین. اون الان ۲۷ سالشه...۱۱ سال بدون پدر مادر یا حتی برادری بزرگ شده...قطعا سختی زیادی کشیده و عوض شده
هوسوک. چه ربطی داره؟ ( داد )
جیمین. اصلا اگه ببینیش میشناسیش؟ ها؟ ( داد )
هوسوک. .......
جیمین. یکم فکر کن
ا.ت. بقیه کجان؟ بهشون بگو همه بیان تو اتاق کارم...هیونجین هم بیاد ( هیونجین بعد از کای دست راست ا.ته )
جیمین. باشه
رفتم تو اتاقم و لباسمو عوض کردم تا بعد از جلسه برم بیرون...بعد از اینکه لباسمو عوض کردم رفتم تو اتاق کارم...همه اومده بودن
ا.ت. خب گفتم بیایین اینجا تا باهاتون راجب یونهی حرف بزنم...حتما جیمین برات جریانو گفته که جون وو چی میخواد...اون میخواد انتقام بگیره منم میخوام انتقام بگیرم
کوک. یعنی انتقام نگرفتی هنوز؟
ا.ت. ( پوزخند ) منظورت لوناست؟ اون فقط دست گرمی بود...هنوز خیلی مونده...جون وو کل خونوادمو ازم گرفت منم کل خونوادشو میگیرم
یونا. نه
ا.ت. نه؟
یونا. بی رحم نباش
ا.ت. بی رحم نباشم؟ به حرفتون گوش کردم و ۳ ۴ بار فرصت داشتم لونا رو بکشم اما نکشتم چرا؟ چون هر کدومتون همش بهم میگفتین بی رحم نباش...تقصیر شماست که کای مرده...اگه همون موقع کار لونا رو تموم میکردم الان کای کنارم نشسته بود ( بلند )
هوسوک. اگه اون موقع لونا رو میکشتی معلوم نبود الان کدوممون زندست
ا.ت. من نمیذاشتم
هوسوک. کایو که گذاشتی...مقصر تمام این ماجرا فقط یک نفره ا.ت...اونم تویی
ا.ت. چی؟
هوسوک. با حقیقت کنار بیا...تو ۵ سال کایو ول کردی و رفتی...شاید حرفم درست نباشه ولی کای از کوک بیشتر ناراحت بود...اگه ولش نمیکردی ۵ سال بیشتر پیشش بودی...تو نمیتونی هیچوقت جلوی مرگو بگیری اما میتونی تا قبل از مرگ با آدما بهتر باشی
ا.ت. .......
ا.ت. از فردا...
ا.ت. خدافظ داداشی
هه...داداشی...این چیزی بود که میخواستم وقتی خوب میشه بهش بگم اما...
با جیمین سوار ماشین شدیم و رفتیم عمارت...در عمارتو باز کردم و رفتم تو اتاق کای...رو تختش دراز کشیدم و خوابیدم
فردا صبح
با صدای داد هوسوک از خواب بیدار شدم...رفتم تو سالن دیدم داره با جیمین بحث میکنه
ا.ت. چه خبرتونه؟
هوسوک. راضی شدی ا.ت؟ آره؟ ( داد )
ا.ت. چیشده؟
هوسوک. چرا لونا رو کشتی؟
ا.ت. چون کایو کشته بود
هوسوک. تو جون وو رو نمیشناسی؟
ا.ت. یه سوال ازت پرسیدم مثل آدم جواب بده
جیمین. جون وو دنبال یونهیه
ا.ت. یونهی کیه؟
جیمین. جانگ یونهی
ا.ت. چی؟ ( متعجب )
ا.ت. یعنی چی که دنبال یونهیه
جیمین. دوتا احتمال داره یا اینکه میخواد یونهیو بکشه یا میخواد اونو ببره تو باند خودش تا یونهی بیاد پیش ما و اطلاعاتمونو برداره
ا.ت. احتمال اولیت غلطه
جیمین. چرا؟
ا.ت. یونهی همچین کاری نمیکنه
جیمین. ۲۰ ساله اونو ندیدی نمیدونی به چه آدمی تبدیل شده
هوسوک. میشه اینقدر چرت و پرت نگی؟
جیمین. اون الان ۲۷ سالشه...۱۱ سال بدون پدر مادر یا حتی برادری بزرگ شده...قطعا سختی زیادی کشیده و عوض شده
هوسوک. چه ربطی داره؟ ( داد )
جیمین. اصلا اگه ببینیش میشناسیش؟ ها؟ ( داد )
هوسوک. .......
جیمین. یکم فکر کن
ا.ت. بقیه کجان؟ بهشون بگو همه بیان تو اتاق کارم...هیونجین هم بیاد ( هیونجین بعد از کای دست راست ا.ته )
جیمین. باشه
رفتم تو اتاقم و لباسمو عوض کردم تا بعد از جلسه برم بیرون...بعد از اینکه لباسمو عوض کردم رفتم تو اتاق کارم...همه اومده بودن
ا.ت. خب گفتم بیایین اینجا تا باهاتون راجب یونهی حرف بزنم...حتما جیمین برات جریانو گفته که جون وو چی میخواد...اون میخواد انتقام بگیره منم میخوام انتقام بگیرم
کوک. یعنی انتقام نگرفتی هنوز؟
ا.ت. ( پوزخند ) منظورت لوناست؟ اون فقط دست گرمی بود...هنوز خیلی مونده...جون وو کل خونوادمو ازم گرفت منم کل خونوادشو میگیرم
یونا. نه
ا.ت. نه؟
یونا. بی رحم نباش
ا.ت. بی رحم نباشم؟ به حرفتون گوش کردم و ۳ ۴ بار فرصت داشتم لونا رو بکشم اما نکشتم چرا؟ چون هر کدومتون همش بهم میگفتین بی رحم نباش...تقصیر شماست که کای مرده...اگه همون موقع کار لونا رو تموم میکردم الان کای کنارم نشسته بود ( بلند )
هوسوک. اگه اون موقع لونا رو میکشتی معلوم نبود الان کدوممون زندست
ا.ت. من نمیذاشتم
هوسوک. کایو که گذاشتی...مقصر تمام این ماجرا فقط یک نفره ا.ت...اونم تویی
ا.ت. چی؟
هوسوک. با حقیقت کنار بیا...تو ۵ سال کایو ول کردی و رفتی...شاید حرفم درست نباشه ولی کای از کوک بیشتر ناراحت بود...اگه ولش نمیکردی ۵ سال بیشتر پیشش بودی...تو نمیتونی هیچوقت جلوی مرگو بگیری اما میتونی تا قبل از مرگ با آدما بهتر باشی
ا.ت. .......
ا.ت. از فردا...
۴.۹k
۰۶ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.