فیک سرگیجه پارت۳
از دید کوک..::"_"
یکم حالش سرجا اومد..مستی از سرش پریده بود و الان کاملا هوشیار بود..
تقریبا از اون اتفاق ۹ ساعت گذشته بود..و در حال حاضرساعت ۶ صبح بو..
دوباره نگاهی به اون تیکه کاغذ انداخت..تازه فهمید چیشده.!!
کوک واقعا اون شب مست بود..اشک توی چشماش حلقه زد..
+من..من..واقعا متاسفم هینا..خدای من حالا چه کار کنم
تنها چیزی که به ذهنش رسید این بود که تهیونگ زنگ بزنه..یار،،و دوست قدیمیش..♡
_______
از دید #یانا
خیلی گریههه میکردم..در مرز غش کردن بودم..بعد از سع ساعتو خودره دکتر از تو اون اتاق لنتی اومد بیرون..
+چیییشد آقا دکتر؟تروخدا بگین..عمل خوب بود..؟
دکتر سرشو انداخت پایین..
ریز نگاهی بهم کرد و گفت..:
_همه سعیمونو کردیم..متاسفم..فقط دعا کنید..همین الانشم با دستگاه به زور میتونه نفس بکشه و انتقالش دادیم فعلا تو کماس..اما ضربه ای که به سرش وارد شده خیلی شدید بود..و شانس اورده تا الان زندس..من کلا چیزی رو نمی توم قطعا تایید کنم..
بغضم بصورت وحشتناکی شکست و کیفمو فقط برداشتم و خودمو رسوندم کلیسا..انا لا چیزی که دیدم کاملا میخکوب شدم..!!😨🤨
+تو..؟ااام سلام..باید باهات حرف بزنم
__________
تهیونگ رسید و در زد..
کوک با چشای پف کرده درو وا کرد و زل زد به ته..
وگفت که بیاد تو...
ماجرا رو تعریف کرد...اینکه هرشب مست میکرده و هر دفعه از رو مستی یکی رو به فاک میداده..@_@+!!!
+تهیونگ..چیکار کنم(با حالت بغض)قول میدم تا اخر عمر دیگه ننوشم..ته..
_نمیدونم...چرا یه راهی هست...دوربین..#_#
+خب..
ادامه دارد...
اثر مین سان
خب نظر..؟😂💔👍🔪
یکم حالش سرجا اومد..مستی از سرش پریده بود و الان کاملا هوشیار بود..
تقریبا از اون اتفاق ۹ ساعت گذشته بود..و در حال حاضرساعت ۶ صبح بو..
دوباره نگاهی به اون تیکه کاغذ انداخت..تازه فهمید چیشده.!!
کوک واقعا اون شب مست بود..اشک توی چشماش حلقه زد..
+من..من..واقعا متاسفم هینا..خدای من حالا چه کار کنم
تنها چیزی که به ذهنش رسید این بود که تهیونگ زنگ بزنه..یار،،و دوست قدیمیش..♡
_______
از دید #یانا
خیلی گریههه میکردم..در مرز غش کردن بودم..بعد از سع ساعتو خودره دکتر از تو اون اتاق لنتی اومد بیرون..
+چیییشد آقا دکتر؟تروخدا بگین..عمل خوب بود..؟
دکتر سرشو انداخت پایین..
ریز نگاهی بهم کرد و گفت..:
_همه سعیمونو کردیم..متاسفم..فقط دعا کنید..همین الانشم با دستگاه به زور میتونه نفس بکشه و انتقالش دادیم فعلا تو کماس..اما ضربه ای که به سرش وارد شده خیلی شدید بود..و شانس اورده تا الان زندس..من کلا چیزی رو نمی توم قطعا تایید کنم..
بغضم بصورت وحشتناکی شکست و کیفمو فقط برداشتم و خودمو رسوندم کلیسا..انا لا چیزی که دیدم کاملا میخکوب شدم..!!😨🤨
+تو..؟ااام سلام..باید باهات حرف بزنم
__________
تهیونگ رسید و در زد..
کوک با چشای پف کرده درو وا کرد و زل زد به ته..
وگفت که بیاد تو...
ماجرا رو تعریف کرد...اینکه هرشب مست میکرده و هر دفعه از رو مستی یکی رو به فاک میداده..@_@+!!!
+تهیونگ..چیکار کنم(با حالت بغض)قول میدم تا اخر عمر دیگه ننوشم..ته..
_نمیدونم...چرا یه راهی هست...دوربین..#_#
+خب..
ادامه دارد...
اثر مین سان
خب نظر..؟😂💔👍🔪
۹.۵k
۰۳ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.