[فن اکانت]
[فن اکانت]
“هیچکس چن رو نشناخت تا زمانی که من اونو دیدم و قبل از اینکه بهش سلام کنم، دیدم که او به جاده ای که مردم برای جشنواره صف کشیدند نگاه میکنه، طوری که به مردم نکاه میکرد خیلی خوب بود.
این عجیبه که مردم متوجه نشدن که چقدر به چن نزدیکن اما باهاش روبهرو نشدند
من فقط متوجه همه چیز اطرافم شدم و اول منتظر بودم ببینم اون چن هست یا نه و بعد از اینکه فهمیدم گفتم "اوه خدای من" و انقد استرس داشتم که نمیتونستم پیشش بروم، پس دوست دخترم اول باید پیشش رفت و بعد من بهش ملحق شدم.”
“هیچکس چن رو نشناخت تا زمانی که من اونو دیدم و قبل از اینکه بهش سلام کنم، دیدم که او به جاده ای که مردم برای جشنواره صف کشیدند نگاه میکنه، طوری که به مردم نکاه میکرد خیلی خوب بود.
این عجیبه که مردم متوجه نشدن که چقدر به چن نزدیکن اما باهاش روبهرو نشدند
من فقط متوجه همه چیز اطرافم شدم و اول منتظر بودم ببینم اون چن هست یا نه و بعد از اینکه فهمیدم گفتم "اوه خدای من" و انقد استرس داشتم که نمیتونستم پیشش بروم، پس دوست دخترم اول باید پیشش رفت و بعد من بهش ملحق شدم.”
۲.۷k
۲۰ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.