قلدر مدرسه
قلدر مدرسه
pt¹
راوی:
امروز روز اول مدرسه ی ات توی مپرسه ی جدیدش بود برای همین زودتر از خواب بیدار شد و اماده شد تا به سمت مدرسه جدیدش بره و تنها دوستش یعنی انا رو ببینه
.
.
ات رسید مدرسه و داشت میرفت سمت دفتر مدیر که یهو خورد به یکی و افتاد و زمین و
سرش رو بلند کرد و با سه تا پسر روبرو شد
یهو بکیشون گفت
(علامت کوکی«علامت ته=علامت جیمین-علامت ات)
=هوی مگه کوری بچه
*من کور بودم تو خوب میدیدی
پسرا پشماشون ریخته بود چون کسی جرات نداشت اینجوری با هاشون حرف بزنی
جیمین اروم دستش رو دراز کرد سمت ات و ات دستش گرفت و از روی زمین بلند شد و
پسر بعدی شروع کرد به حرف زدن
«هی بچه درست حرف بزن
*اگه نخوام
=هی تو میدونی ما کی هستیم؟
*برام مهم نیست
جیمین یه پوزخند زد همین که ات اومد بره جیمین ات رو بین خودش و دیوار قفل کرد و در گوش ات گفت
-هی بچه حواست به خودت باشه
*هست
این دفعه جیمین فاصله ی صورتشون رو کم تر کرد
همون موقع انا رسید و فهمید ات هست
سریع دوید پیش پسرا و گفت
(علامت انا•)
•ات بیا بریم
ببخشید (رو به پسرا
جیمین ات رو ول کرد
و انا سریع ات رو کشید و برد و گفت
•احمق داری چه غلطی میکنی؟
*تو چرا معذرت خواهی کردی؟
•ات با اونا در نیافت
چون میدونم چه ادم گوهی هستی بهت دارم اخطار میدم اونا میتونن خیلی خطرناک باشن
*هه جالب شد
• ات ی گاو خر بازی در نیار
*بیا بریم سمت کلاس
.
.
.
جیمین وقتی ات و انا گفت
-دختر جالبیه (پوزخند
=جیمین اولین کسی هست که دیدم باهامون اینجوری حرف زد
«دقیقا ته
-انگار قراره بهمون خوش بگذره
.
.
.
ات و انا به سمت دفتر مدیر رفتن تا معلوم بشه ات توی کدوم کلاسه که معلوم شد با انا توی یه کلاسه
بعدش با معلم به سمت کلاس اومدن
و معلم وارد شد و گفت
معلم: بچه ها ساکت دانش اموز جدید داریم
بیا داخل و خودت رو معرفی کن
*سلام لی ات هستم
همه بچه ها با دیدن ات تعجب کردن چون ات خیلی خوشگل بود
معلم گفت
معلم: ات میتونی بشینی پیش....
اوم جیمین خوبه بشین پیشن جیمین
جیمین دستت رو بیار بالا تا ات ببینه
جیمین دستش رو اورد بالا و با دیدن جیمین
که همون پسزی بود که بهش خورد اروم ایشی گفت رفت به سمت جیمین و نشست کنارش
حمایت🖤
بچه ها حمایت هاتون خیلی کم شده
حمایت کنید
pt¹
راوی:
امروز روز اول مدرسه ی ات توی مپرسه ی جدیدش بود برای همین زودتر از خواب بیدار شد و اماده شد تا به سمت مدرسه جدیدش بره و تنها دوستش یعنی انا رو ببینه
.
.
ات رسید مدرسه و داشت میرفت سمت دفتر مدیر که یهو خورد به یکی و افتاد و زمین و
سرش رو بلند کرد و با سه تا پسر روبرو شد
یهو بکیشون گفت
(علامت کوکی«علامت ته=علامت جیمین-علامت ات)
=هوی مگه کوری بچه
*من کور بودم تو خوب میدیدی
پسرا پشماشون ریخته بود چون کسی جرات نداشت اینجوری با هاشون حرف بزنی
جیمین اروم دستش رو دراز کرد سمت ات و ات دستش گرفت و از روی زمین بلند شد و
پسر بعدی شروع کرد به حرف زدن
«هی بچه درست حرف بزن
*اگه نخوام
=هی تو میدونی ما کی هستیم؟
*برام مهم نیست
جیمین یه پوزخند زد همین که ات اومد بره جیمین ات رو بین خودش و دیوار قفل کرد و در گوش ات گفت
-هی بچه حواست به خودت باشه
*هست
این دفعه جیمین فاصله ی صورتشون رو کم تر کرد
همون موقع انا رسید و فهمید ات هست
سریع دوید پیش پسرا و گفت
(علامت انا•)
•ات بیا بریم
ببخشید (رو به پسرا
جیمین ات رو ول کرد
و انا سریع ات رو کشید و برد و گفت
•احمق داری چه غلطی میکنی؟
*تو چرا معذرت خواهی کردی؟
•ات با اونا در نیافت
چون میدونم چه ادم گوهی هستی بهت دارم اخطار میدم اونا میتونن خیلی خطرناک باشن
*هه جالب شد
• ات ی گاو خر بازی در نیار
*بیا بریم سمت کلاس
.
.
.
جیمین وقتی ات و انا گفت
-دختر جالبیه (پوزخند
=جیمین اولین کسی هست که دیدم باهامون اینجوری حرف زد
«دقیقا ته
-انگار قراره بهمون خوش بگذره
.
.
.
ات و انا به سمت دفتر مدیر رفتن تا معلوم بشه ات توی کدوم کلاسه که معلوم شد با انا توی یه کلاسه
بعدش با معلم به سمت کلاس اومدن
و معلم وارد شد و گفت
معلم: بچه ها ساکت دانش اموز جدید داریم
بیا داخل و خودت رو معرفی کن
*سلام لی ات هستم
همه بچه ها با دیدن ات تعجب کردن چون ات خیلی خوشگل بود
معلم گفت
معلم: ات میتونی بشینی پیش....
اوم جیمین خوبه بشین پیشن جیمین
جیمین دستت رو بیار بالا تا ات ببینه
جیمین دستش رو اورد بالا و با دیدن جیمین
که همون پسزی بود که بهش خورد اروم ایشی گفت رفت به سمت جیمین و نشست کنارش
حمایت🖤
بچه ها حمایت هاتون خیلی کم شده
حمایت کنید
۳۹۵
۰۱ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.