p12
"صبح"
با الارم گوشیم چشمامو باز کردم
نور خورشید توی اتاق بود و همه جارو روشن کرده بود
یواش بلند شدم و روی پاهام وایسادم
همه ی بدنم درد میکرد
تقریبا قرار بود یه ساعت دیگه وسایلو و گربمو بیارم
راستی نگفتم
اسم گربم رکسه
یه گربه ی سفیده سفید
به خاطر همین بعضی وقتا بهش میگم برفی
چشمای ابی روشن داره که میتونی رگه هایی از اسمونو تو چشماش ببینی
(عکسشو میزارم)
دلم خیلی براش تنگ شده:(
اما چند ساعت دیگه میبینمش
پس سریع رفتم و حولمو از توی چمدون دراوردم و رفتم حموم
تقریبا ده دقیقه طول کشید چون خیلی زود موهامو شستم
سریع سشوار کشیدم و موهامو از بالا بستم
یه تینت زدم و یه شروال کارگو سفید با که لباس سفید که روش طرح داشت پوشیدم
عکسشو میزارم:
کیف طوسیمو برداشتم و کارتام گوشیم و هنزفریم رو برداشتم و گزاشتم توش و انداختم روی شونم
از در رفتم بیرون و کفشمو پوشیدم و درو بستم و بجای اسانسور از پله رفتم پایین
"تاحالا دیدین طبقه ی اول بعضی خونه ها مغازس؟
اینجا یه همچین چیزی داره چو بجای مغازه کافس و این برای من میتونه خیلی خوب باشه"
نزدیک کافه شدم که روی شیشش که اعلامیه دیدم
"به یک کارمند نیازمندیم"
دقیقا همون چیزی که میخوام
روی یه صندلی کنار پنجره نشستم و بیرون رو نگاه کردم
هر کسی که از اونجا رد میشه مشغول یه کاریه
یکی اهنگ گوش میده
یکی طلفن حرف میزنه
یکی منتظر تاکسیه
یکی برای خرید اومده
چند دقیقه از اینکه داشتم مردمو نگاه میکردم گزشت و گفتم باید به کارام برسم
نزدیک پیشخان رفتم و پسریو دیدم که داشت کار میکرد و سفارش میگرفت
مثل اینکه فقط یه نفره
حالا میفهمم چرا کارمند میخوان
یجی: عااا ببخشید
کارمند: بفرمایید چی میخوای
خودش یکم مکث کرد و متوجه اشتباهش شد
کارمند: چـ چیز ببخشید چی میل دارین
یکم به کیوت بودنش خندیدم ولی نه جوری که معذب بشه و شروع کردم به حرف زدن
ادامه... شرط بیست و دو لایک
انصافا دارم فشار میخورم برسونین دیگه
با الارم گوشیم چشمامو باز کردم
نور خورشید توی اتاق بود و همه جارو روشن کرده بود
یواش بلند شدم و روی پاهام وایسادم
همه ی بدنم درد میکرد
تقریبا قرار بود یه ساعت دیگه وسایلو و گربمو بیارم
راستی نگفتم
اسم گربم رکسه
یه گربه ی سفیده سفید
به خاطر همین بعضی وقتا بهش میگم برفی
چشمای ابی روشن داره که میتونی رگه هایی از اسمونو تو چشماش ببینی
(عکسشو میزارم)
دلم خیلی براش تنگ شده:(
اما چند ساعت دیگه میبینمش
پس سریع رفتم و حولمو از توی چمدون دراوردم و رفتم حموم
تقریبا ده دقیقه طول کشید چون خیلی زود موهامو شستم
سریع سشوار کشیدم و موهامو از بالا بستم
یه تینت زدم و یه شروال کارگو سفید با که لباس سفید که روش طرح داشت پوشیدم
عکسشو میزارم:
کیف طوسیمو برداشتم و کارتام گوشیم و هنزفریم رو برداشتم و گزاشتم توش و انداختم روی شونم
از در رفتم بیرون و کفشمو پوشیدم و درو بستم و بجای اسانسور از پله رفتم پایین
"تاحالا دیدین طبقه ی اول بعضی خونه ها مغازس؟
اینجا یه همچین چیزی داره چو بجای مغازه کافس و این برای من میتونه خیلی خوب باشه"
نزدیک کافه شدم که روی شیشش که اعلامیه دیدم
"به یک کارمند نیازمندیم"
دقیقا همون چیزی که میخوام
روی یه صندلی کنار پنجره نشستم و بیرون رو نگاه کردم
هر کسی که از اونجا رد میشه مشغول یه کاریه
یکی اهنگ گوش میده
یکی طلفن حرف میزنه
یکی منتظر تاکسیه
یکی برای خرید اومده
چند دقیقه از اینکه داشتم مردمو نگاه میکردم گزشت و گفتم باید به کارام برسم
نزدیک پیشخان رفتم و پسریو دیدم که داشت کار میکرد و سفارش میگرفت
مثل اینکه فقط یه نفره
حالا میفهمم چرا کارمند میخوان
یجی: عااا ببخشید
کارمند: بفرمایید چی میخوای
خودش یکم مکث کرد و متوجه اشتباهش شد
کارمند: چـ چیز ببخشید چی میل دارین
یکم به کیوت بودنش خندیدم ولی نه جوری که معذب بشه و شروع کردم به حرف زدن
ادامه... شرط بیست و دو لایک
انصافا دارم فشار میخورم برسونین دیگه
۲.۳k
۰۹ مهر ۱۴۰۲