سناریو⛓️🍷
سناریو⛓️🍷
.
.
تو با یک افسر پلیس ازدواج کرده بودی
درحال درست کردن شام بودی
و بخاطر گرم بودن هوا عرق کرده بودی
ناگهان صدای زنگ به صدا درومد
از اونجایی که ساعت نه شب بود با تعجب گفتی:این وقت شب چه کسی میتونه باشه
درو باز کردی و همسرت رو درحالی که هنوز یونیفرمش رو به تن داشت و دسبندش رو تو یک دستش گرفته بود پشت در دیدی
«سلام خانم محترم، متاسفم که اینو میگم اما باید شما رو بخاطر هات ترین زن دنیا دستگیر کنم»
درحالی که به دستهات رو میبست نیشخندی زدی، به آرومی گردنت رو بوسید و گفت :
هر روز داری این جرم رو مرتک میشی
درو بست و باهم سمت میز غذا خوری رفتید
ــــــــــــــ
حمایت؟
کامنت هاتون خوشحالم میکنه🙃❤
.
.
تو با یک افسر پلیس ازدواج کرده بودی
درحال درست کردن شام بودی
و بخاطر گرم بودن هوا عرق کرده بودی
ناگهان صدای زنگ به صدا درومد
از اونجایی که ساعت نه شب بود با تعجب گفتی:این وقت شب چه کسی میتونه باشه
درو باز کردی و همسرت رو درحالی که هنوز یونیفرمش رو به تن داشت و دسبندش رو تو یک دستش گرفته بود پشت در دیدی
«سلام خانم محترم، متاسفم که اینو میگم اما باید شما رو بخاطر هات ترین زن دنیا دستگیر کنم»
درحالی که به دستهات رو میبست نیشخندی زدی، به آرومی گردنت رو بوسید و گفت :
هر روز داری این جرم رو مرتک میشی
درو بست و باهم سمت میز غذا خوری رفتید
ــــــــــــــ
حمایت؟
کامنت هاتون خوشحالم میکنه🙃❤
۱۶.۸k
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.