Seven (part 21)
ا'ت در پشت صحنه در حال آماده سازی نهایی بود، که یکدفعه ماریا پیدایش شد..."آماده ای؟میترکونی دختر. موفق باشی."
از استرس لب زد. " ماریا دستام داره میلرزه وای قلبم الانِ که وایسته"
" چیزی نیست که...تو از این سخت تر و بد تر هم گذروندی."
حق با ماریا بود،پس سری تکون داد.
روی صحنه نمایان شد و نفسی عمیق کشید و شروع به خزیدن روی میله کرد. خیلی ماهرانه روی میله میرقصید و میچرخید تا اینکه تعادلش را از دست داد و از بالای میله سُر خورد و افتاد.
جئون در شوک بود. چه اتفاقی افتاد،اصلا چجوری...
بی اهمیت به جمعیت به سمت ا'ت رفت و او را برایدل استایل بلند کرد و به سمت خروجی سالن و ورودی اتاق خودش رفت.
ا'ت از شدت درد چشمهایش را بسته بود ولی میتوانست صدا های مبهمی را تشخیص بدهد و بفهمد که در بغل جونگکوک ست.
آرکا هندرسون یکی از مهمانان که از قضا پزشک بود.
میتوانست ا'ت را درمان کند پس به دنبال جئون رفت.
در اتاق جونگکوک زده شد.
"بله؟"
"آقای جئون!"
"شما اینجا چیکار میکنید؟"
"من...راستش میخوام کمکتون کنم"
"نیازی نیست"
"من پزشکم آقا و دیدم چجوری افتاد اون حالش خوب نیست و نیاز به معاینه داره."
جئون به اجبار قبول کرد.
"میشه لطفاً ما رو تنها بزارید؟"
"اونوقت به چه دلیل؟"
"چون من پزشکم و صلاح بر تنهایی ماست."
جونگکوک ابرو بالا انداخت و گفت:
"بلایی سرش نیاری."
نمیخواستم پارت بذارم
اما دلم نیومد💔🚶
چقد من بچه معصوم و بی گناهم🥲
از استرس لب زد. " ماریا دستام داره میلرزه وای قلبم الانِ که وایسته"
" چیزی نیست که...تو از این سخت تر و بد تر هم گذروندی."
حق با ماریا بود،پس سری تکون داد.
روی صحنه نمایان شد و نفسی عمیق کشید و شروع به خزیدن روی میله کرد. خیلی ماهرانه روی میله میرقصید و میچرخید تا اینکه تعادلش را از دست داد و از بالای میله سُر خورد و افتاد.
جئون در شوک بود. چه اتفاقی افتاد،اصلا چجوری...
بی اهمیت به جمعیت به سمت ا'ت رفت و او را برایدل استایل بلند کرد و به سمت خروجی سالن و ورودی اتاق خودش رفت.
ا'ت از شدت درد چشمهایش را بسته بود ولی میتوانست صدا های مبهمی را تشخیص بدهد و بفهمد که در بغل جونگکوک ست.
آرکا هندرسون یکی از مهمانان که از قضا پزشک بود.
میتوانست ا'ت را درمان کند پس به دنبال جئون رفت.
در اتاق جونگکوک زده شد.
"بله؟"
"آقای جئون!"
"شما اینجا چیکار میکنید؟"
"من...راستش میخوام کمکتون کنم"
"نیازی نیست"
"من پزشکم آقا و دیدم چجوری افتاد اون حالش خوب نیست و نیاز به معاینه داره."
جئون به اجبار قبول کرد.
"میشه لطفاً ما رو تنها بزارید؟"
"اونوقت به چه دلیل؟"
"چون من پزشکم و صلاح بر تنهایی ماست."
جونگکوک ابرو بالا انداخت و گفت:
"بلایی سرش نیاری."
نمیخواستم پارت بذارم
اما دلم نیومد💔🚶
چقد من بچه معصوم و بی گناهم🥲
۱۴.۱k
۳۰ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.