خرگوش وحشی من پارت 1

بچه ها این داستان درمورد کوک
معرفی شخصیت ها
جئون جانگ کوک،جئون ا/ت و پسرا و پسرا ا/ت با کسی دوست نیست ا.ت تک فرزنده کوک ،پدر و بابای کوک همه مافیا هستن
ا/ت:نشته بودم تو اتاق داشتم با گوشی ور می رفتم که عکس کوک رو دیدم پسر عموم عاشق اون بودم خیلی بیشتر از اونی که فکرشو کنن داشتم عکساشو نگاه می کردم که در اتاقم به صدا در اومد بفرماید اومد داخل بابام بود من خانوادم فقط یه بابا بود چیزی جز اون نداشتم [بابای ا/ت رو ب ا/ت نشون می دم ]
ب ا.ت:دخترم
ا/ت:بله، بابا ـ
ب ا/ت:میرم سر اصل مطلب
ا‌.ت:باش، بگو
ب ا.ت: امشب عموت میاد برای خاستگاری
ا.ت وا ...واقعا
ب ا.ت :ارع مگه من با تو شوخی دارم
ا.ت :خوب من الان چی بموشم
ب ا.ت :نمی دونم خاستگاری من نیست که بدونم
ا.ت :بابا
ب ا.ت :راست میگم دیگه
کوک ویو :بابام زنگ زد گفت برم پیشش منم رفتم دیدم نشسته داره با مامانم حرف می زنه رفتم پیشه بابام نشته بودم که دیدم بابام گفت :کوک تو و ا.ت باید ازدواج کنید
کوک :چی بابا من باید با اون دختری هرزه ازدواج کنم اره از قرار معلوم ولی میتونی با کسی که دوسش داری هم ازدواج کنی
ـ


ـ

ـ



ـ پارت رو بزارم
بچه ها از دواج کوک و ا.ت بخاطر اینکه پدر بزرگ کوک خواسته این دوتا با هم ازدواح کنن
ا.ت کوک رو دوست داره اما کوک نه یه دختر دیگع رو دوست داره و الان با اون درارتباطه