پارت دوم
دازای با اتسو و تانیزاکی و نائومی وکیوکا وارد میشود.
(ا.ت یه گربه مشکی به اسم باجی داشته😭🐯)
دازای ا.ت رو می بینه و بهش درخواست خودکشی میده،ا.تم از خدا خواسته قبول میکند و همشون میمیرن پایان...
......نه بابا صبر کن.....
یه توضیح راجب قیافه ا.ت:چشماش مشکی میشکی بود عین چشمای مایکی در حالت چشمای گوجو🤌🏼
۱۶۵/قد ۵۰کیلو وزن
انگشتان او همانند انگشتان شوعرم دازای بود)
چون کافه شلوغ بود و فقط میز ا.ت خالی بود بچه ها اجازه میگیرن که پیش از.ت بشینن،ا.ت هم داره سعی میکنه تابلو بازی درنیاره🌝
بچه ها باهم حرف میزنن میخندم و اینا ولی دازای فقط به ا.ت نگا میکرد🗿❤️🩹🌝
ا.ت هم فهمید و برگشت نگاش کرد و همینجوری چند ثانیه بهم زول زدن🗿
که دازای پاشد گفت ا.ت سان اگه بگم بریم به یه خودکشی دونفره واکنشت چیه؟؟؟
همه بچه ها سکوت
اتسوشی هول کرده
ا.ت هم گفت:اوک دازای سان🤌🏼
دازای:من که اسمم رو بهت نگفته بودم از کجا میشناسی منو؟
ا.ت :اوومممم چون من انیمه میبینم و انیمه شمارو هم دیدم از همه با خبرم از اتفاقات آینده گذشته از مرگ و میر ها از چیزای دارک و...
همون لحظه فوکوزاوا از پشت:اوعوم
همه برگشتن
احترام گذاشتن
فوکو:ات؟ درسته؟
ا.ت:های
خب چه کمکی میتونی بهمون بکنی؟ اگه بیای اینجا تو سازمان ما؟
ا.ت اوومم نمیدونم شاید تونستم یکسری از چیزای مهم رو بگم،
عیوای میز تکون خورد ،که یهو رانپو و باجی اومدن بیرون
فوکو:گربههههههههههههههههههههههه
ا.ت:ماله منه
میشه بغلش کنم؟
بله
دازای: ا.ت آیا من میمیرم؟
ا.ت:نه دازای سان نمیمیری هرکاری کنی هم زنده میمونی
دارای کلافه پاشد و باهم رفتن سازمان
فوکو: جایی واسه موندن داری ؟
ا.ت دستش رو مرد تو جیبش و یه کاغذ خورد به دستش
که وقتی بازش کرد آدرس داشت
فوکو دید سرشو تکون داد و گفت
ا.ت تو همسایه دازاییییی 😑
ا.ت از درون خرزوق
دازای هم
و باهم رفتن خونه ولی تو راه یه سری کار ها کردن که پارت بعدی میگم😏😶🌫️سادیسمی هم خودتی
حمایت کنید پارت بعد ۱۰لایک
۶کامنت
(ا.ت یه گربه مشکی به اسم باجی داشته😭🐯)
دازای ا.ت رو می بینه و بهش درخواست خودکشی میده،ا.تم از خدا خواسته قبول میکند و همشون میمیرن پایان...
......نه بابا صبر کن.....
یه توضیح راجب قیافه ا.ت:چشماش مشکی میشکی بود عین چشمای مایکی در حالت چشمای گوجو🤌🏼
۱۶۵/قد ۵۰کیلو وزن
انگشتان او همانند انگشتان شوعرم دازای بود)
چون کافه شلوغ بود و فقط میز ا.ت خالی بود بچه ها اجازه میگیرن که پیش از.ت بشینن،ا.ت هم داره سعی میکنه تابلو بازی درنیاره🌝
بچه ها باهم حرف میزنن میخندم و اینا ولی دازای فقط به ا.ت نگا میکرد🗿❤️🩹🌝
ا.ت هم فهمید و برگشت نگاش کرد و همینجوری چند ثانیه بهم زول زدن🗿
که دازای پاشد گفت ا.ت سان اگه بگم بریم به یه خودکشی دونفره واکنشت چیه؟؟؟
همه بچه ها سکوت
اتسوشی هول کرده
ا.ت هم گفت:اوک دازای سان🤌🏼
دازای:من که اسمم رو بهت نگفته بودم از کجا میشناسی منو؟
ا.ت :اوومممم چون من انیمه میبینم و انیمه شمارو هم دیدم از همه با خبرم از اتفاقات آینده گذشته از مرگ و میر ها از چیزای دارک و...
همون لحظه فوکوزاوا از پشت:اوعوم
همه برگشتن
احترام گذاشتن
فوکو:ات؟ درسته؟
ا.ت:های
خب چه کمکی میتونی بهمون بکنی؟ اگه بیای اینجا تو سازمان ما؟
ا.ت اوومم نمیدونم شاید تونستم یکسری از چیزای مهم رو بگم،
عیوای میز تکون خورد ،که یهو رانپو و باجی اومدن بیرون
فوکو:گربههههههههههههههههههههههه
ا.ت:ماله منه
میشه بغلش کنم؟
بله
دازای: ا.ت آیا من میمیرم؟
ا.ت:نه دازای سان نمیمیری هرکاری کنی هم زنده میمونی
دارای کلافه پاشد و باهم رفتن سازمان
فوکو: جایی واسه موندن داری ؟
ا.ت دستش رو مرد تو جیبش و یه کاغذ خورد به دستش
که وقتی بازش کرد آدرس داشت
فوکو دید سرشو تکون داد و گفت
ا.ت تو همسایه دازاییییی 😑
ا.ت از درون خرزوق
دازای هم
و باهم رفتن خونه ولی تو راه یه سری کار ها کردن که پارت بعدی میگم😏😶🌫️سادیسمی هم خودتی
حمایت کنید پارت بعد ۱۰لایک
۶کامنت
۲.۰k
۲۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.