وقتی که یکی از ....p3
وقتی که یکی از ....p3
#استری_کیدز #سناریو
#درخواستی
هان:
÷عزیزم..من اومدم
با شنیدن صدای جیسونگ لبخندی زدی از اشپز خانه بیرون اومدی پشتش بودی نمیدونست کجایی این دفعه صداش را کمی بلند کرد و دوباره صدات زد
÷ا/ت؟
=جونم
با شنیدن صدات لبخندی زد و برگشت با دیدن هودی سبز نعناییش تعجب کرد ،فوق العاده تورو جذاب نشون میداد
÷اوه ات..
لبخندی زدی
=جونم
÷امروز..*نگاهش روی بدنت* خیلی خاص شدی
که دوباره نگاهشو داد به چشمات
=هی تازه فهمیدی من همیشه خاصم!
خنده ریزی کرد
÷اونکه بله
چند قدم بهش نزدیک شدی
=خب پس این نشونه تاییدته
÷تایید ؟
=اهوم ازاین به بعد این هودی مال منههه
÷هی هی اگه روش لکه ای چیزی باشه مطمئن باش رحمت سالم نمیمونه*پوزخند*
=هانااا
فلیکس :
=پس برام نمیخریش نه...؟ اه تو بد دردسری افتادی اقای لی!!
زیر لب زمزمه کردی ، فلیکس هم سوار ماشین شد و شروع به رانندگی کرد نیم نگاهی بهت کرد که ناراحت بودی
÷عزیزم..ببخشید ولی گفتم که فعلا بودجم زیاد نیست
نگاهت به بیرون بود ،با اعصبانیت جوابشو دادی
=هه معلمی که بودجه نداره؟ چقدر قشنگ!
÷عزیزم..گفتم که برات میخرمش
جوابی ندادی که فلیکس هم ترجیح داد چیزی نگه تا وقتی که برسین خونه چیزی نگفتین،
.
بعد از وارد شدنت به خونه بلافاصله به اتاق خواب رفتی لباساتو دراوردی البته لباس زیر داشتی در کمد را باز کردی درحال انتخاب یک لباس بودی
البته از لباسای فلیکس
لیکسی هم به حرکاتت نگاه میکرد با دیدن هودیش که برداشتی زود به سمتت اومد
÷جوجه کوچولو..دقیقا داری چیکار میکنی؟
=تا وقتی که اون پک لوازم ارایشی رو بخری این هودی مال منه!
لیکسی لبخند بازیگوشانه ای زد
÷باشه اما..
سوالی نگاهش کردب
=اما؟
دستاشو زیر باسنت برد و چنگی بهشون زد
÷ قبل پوشیدنش..بهتره یکم بهم سواری بدی هوم*چشمک ( بگید ادامه سرمو میکوبم به دیوار💔)
#استری_کیدز #سناریو
#درخواستی
هان:
÷عزیزم..من اومدم
با شنیدن صدای جیسونگ لبخندی زدی از اشپز خانه بیرون اومدی پشتش بودی نمیدونست کجایی این دفعه صداش را کمی بلند کرد و دوباره صدات زد
÷ا/ت؟
=جونم
با شنیدن صدات لبخندی زد و برگشت با دیدن هودی سبز نعناییش تعجب کرد ،فوق العاده تورو جذاب نشون میداد
÷اوه ات..
لبخندی زدی
=جونم
÷امروز..*نگاهش روی بدنت* خیلی خاص شدی
که دوباره نگاهشو داد به چشمات
=هی تازه فهمیدی من همیشه خاصم!
خنده ریزی کرد
÷اونکه بله
چند قدم بهش نزدیک شدی
=خب پس این نشونه تاییدته
÷تایید ؟
=اهوم ازاین به بعد این هودی مال منههه
÷هی هی اگه روش لکه ای چیزی باشه مطمئن باش رحمت سالم نمیمونه*پوزخند*
=هانااا
فلیکس :
=پس برام نمیخریش نه...؟ اه تو بد دردسری افتادی اقای لی!!
زیر لب زمزمه کردی ، فلیکس هم سوار ماشین شد و شروع به رانندگی کرد نیم نگاهی بهت کرد که ناراحت بودی
÷عزیزم..ببخشید ولی گفتم که فعلا بودجم زیاد نیست
نگاهت به بیرون بود ،با اعصبانیت جوابشو دادی
=هه معلمی که بودجه نداره؟ چقدر قشنگ!
÷عزیزم..گفتم که برات میخرمش
جوابی ندادی که فلیکس هم ترجیح داد چیزی نگه تا وقتی که برسین خونه چیزی نگفتین،
.
بعد از وارد شدنت به خونه بلافاصله به اتاق خواب رفتی لباساتو دراوردی البته لباس زیر داشتی در کمد را باز کردی درحال انتخاب یک لباس بودی
البته از لباسای فلیکس
لیکسی هم به حرکاتت نگاه میکرد با دیدن هودیش که برداشتی زود به سمتت اومد
÷جوجه کوچولو..دقیقا داری چیکار میکنی؟
=تا وقتی که اون پک لوازم ارایشی رو بخری این هودی مال منه!
لیکسی لبخند بازیگوشانه ای زد
÷باشه اما..
سوالی نگاهش کردب
=اما؟
دستاشو زیر باسنت برد و چنگی بهشون زد
÷ قبل پوشیدنش..بهتره یکم بهم سواری بدی هوم*چشمک ( بگید ادامه سرمو میکوبم به دیوار💔)
۲۰.۱k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.