یخ فروش جهنم 🔥
#یخ_فروش_جهنم 🔥
رمان ارتش
پارت هفتادو هفت
زنگ زدم به مامانم و مامان هاکان با هم رفتیم ارایشگاه
مامانم رفت لباسمو گرفت و آورد ارایشگاه
رفتم پوشیدمش
یه لباس پف داره قرمز
یه تاج طلایی
گردنبند و گوشواره هایی که هاکان واسم خرید رو انداختم
روی صندلی نشستم تا آرایشم کنه آرایشم تموم شد پا شدم
مامان:بچرخ ببینم
چرخیدم و لبخند زدم
مامان و مامانم:ماشالا چشم نخوری خیلی خوشگل شدی عزیزم
ملکا:وای مرسی هر دو تا مامانمو بغل کردم
سوار ماشین شدم و به سمت سالن راه افتادیم
همهی مهمونا بودم و داشتم میرقصیدن با همشون سلام کردم و رفتم نشستم
بلند شدم و با داداشم رقصیدم که یهو دیدم
هاکان با یه سینی توی دستش داره میاد
داشتم همینطوری نگاش میکردم آخه خیلی خوشگل شده بود
که مامانم گفت
مامان:دختر بیا بشین اینجا
نشستم مامانم تور رو کشید روی سرم
از زیر تور داشتم هاکان رو نگاه میکردم وای چقدر خوشتیپ شده بود
ملکا:وای خدایا این چه رسم و رسومیه دیگه که نباید داماد عروس رو ببینه تا وقتی حنا نزده
رمان ارتش
پارت هفتادو هفت
زنگ زدم به مامانم و مامان هاکان با هم رفتیم ارایشگاه
مامانم رفت لباسمو گرفت و آورد ارایشگاه
رفتم پوشیدمش
یه لباس پف داره قرمز
یه تاج طلایی
گردنبند و گوشواره هایی که هاکان واسم خرید رو انداختم
روی صندلی نشستم تا آرایشم کنه آرایشم تموم شد پا شدم
مامان:بچرخ ببینم
چرخیدم و لبخند زدم
مامان و مامانم:ماشالا چشم نخوری خیلی خوشگل شدی عزیزم
ملکا:وای مرسی هر دو تا مامانمو بغل کردم
سوار ماشین شدم و به سمت سالن راه افتادیم
همهی مهمونا بودم و داشتم میرقصیدن با همشون سلام کردم و رفتم نشستم
بلند شدم و با داداشم رقصیدم که یهو دیدم
هاکان با یه سینی توی دستش داره میاد
داشتم همینطوری نگاش میکردم آخه خیلی خوشگل شده بود
که مامانم گفت
مامان:دختر بیا بشین اینجا
نشستم مامانم تور رو کشید روی سرم
از زیر تور داشتم هاکان رو نگاه میکردم وای چقدر خوشتیپ شده بود
ملکا:وای خدایا این چه رسم و رسومیه دیگه که نباید داماد عروس رو ببینه تا وقتی حنا نزده
۱۴.۸k
۰۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.