پارت ۲۳ : عشق و سرنوشت
گندم : اگه ایران بودید و روی ایون خونه مادرجون مون این غذا رو میخوردید حس میکردید توی بهشتید
جین : مگه اونجا چیا هست که تو اینقدر دوسش داری و داری دربارش با عشق و علاقه حرف میزنی
گندم : ببین توی خونه مادرجونم صبحا با صدای زنگ ساعت بیدار نمیشی بلکه بلکه با صدای نغمه ی بلبل ها از خواب پامیشی برای صبحونه که میریم توی ایون عمارت سنتی و قشنگشون منظره زیبا و دلنگیزی وجود داره درخت های کاج و صنوبر سر به فلک کشیده
بوی خوش گل یاس و محمدی صدای فواره ی اب حوض بزرگشون زیبایی و عظمت گلهای شمعدونی کنار حوض ماهی های قرمز و کوچولو که زیباییشون از یاقوت قرمزم بیشتره ویزدن نسیم بهاری وقتی میخوایم صبحونه بخوریم در کنار اون زیبایی ادم حس خوشبختی داره وقتی که صبح نون بربری با پنیر خونگی و چای شیرین داغ میخورم مخصوصا وقتی که منظره جلوت همچین حیاطی باشه شب و قتی که میخوای بخوابی بوی خوش یاس با نسیم سرد شبانگاهی ترکیب میشه و وقتی که توی اون هوای خوش نفس میکشی حس خیلی خوبی داره شب ها وقتی که روی پشت بوم عمارت میخوابیدیم سقف بالای سرمون اسمون پر ستاره بود و چلچراغ عمارتمون ماه بود خلاصه این چیزایی که به نظرم فقط میتونی توی ایران در کنار خانوادت تجربشون کنی
نامجون : حتما خیلی دلت برای مامان بزرگت خانوادت و همینطور عمارت و حیاط مامان بزرگت تنگ شده
گندم : اره خیلی تنگ شده وقتی که برای تعطیلات عید میرفتیم اونجا بهترین مکان دنیا بود همینطورم بهشت خالصانه ی ما تمام این جملات با قطره های اشکی که داشتن روی گونش سر میخوردن میگفت
گیسو در حالی که خواهرش و بغل میکرد گفت : منم خیلی دلتنگ اون همه چیز خوبم خواهر بهتر دیگه بهش فکر نکنی چون خودت اذیت میشی
جین : العان تصور میکنم خیلی باید حس خوبی داشته باشه
گیسو : بهترین حس دنیاست خب بیخیال بیاید بریم غذامون رو تموم کنیم چون بعدش قراره یه چیزایی ببینید که کلی بخندید
( از زبان ادمین )
بعد از اینکه غذاشون رو خوردن میز و جمع کردن و ظرفا رو گذاشتن توی ماشین ظرف شویی گذاشتن رفتن روی مبل نشستن گندم هم یه سری پاپ کرن درست کرده بود اونهارو اورد و بعد گیسو گوشیش رو وصل تلوزیون کرد و اونوقت تمام ویدیو هایی که از جونکوک
تهیونگ
یونگی
گیسو
گرفته بودن گذاشت
( توی پارت های قبل بلا هایی سر یونگی تهیونگ جونگ کوک و گیسو اومده بود دو ببنید )
جین : وایسا ببینم گیسو تو چرا تو ارتفاع حالت بد میشه
گیسو : من و گندم فوبیا ی ارتفاع داریم و هر وقت یکم از زمین فاصله داشته باشیم اونوقت حالمون بد میشه ولی بعضی اوقات میتونیم بهش غلبه کنیم چون این فوبیا اونقدر قوی نیست که ما از پا بندازه بهرحال ما فعلا داریم با این فوبیا ی مزاحم و مسخره میجنگیم
جین : مگه اونجا چیا هست که تو اینقدر دوسش داری و داری دربارش با عشق و علاقه حرف میزنی
گندم : ببین توی خونه مادرجونم صبحا با صدای زنگ ساعت بیدار نمیشی بلکه بلکه با صدای نغمه ی بلبل ها از خواب پامیشی برای صبحونه که میریم توی ایون عمارت سنتی و قشنگشون منظره زیبا و دلنگیزی وجود داره درخت های کاج و صنوبر سر به فلک کشیده
بوی خوش گل یاس و محمدی صدای فواره ی اب حوض بزرگشون زیبایی و عظمت گلهای شمعدونی کنار حوض ماهی های قرمز و کوچولو که زیباییشون از یاقوت قرمزم بیشتره ویزدن نسیم بهاری وقتی میخوایم صبحونه بخوریم در کنار اون زیبایی ادم حس خوشبختی داره وقتی که صبح نون بربری با پنیر خونگی و چای شیرین داغ میخورم مخصوصا وقتی که منظره جلوت همچین حیاطی باشه شب و قتی که میخوای بخوابی بوی خوش یاس با نسیم سرد شبانگاهی ترکیب میشه و وقتی که توی اون هوای خوش نفس میکشی حس خیلی خوبی داره شب ها وقتی که روی پشت بوم عمارت میخوابیدیم سقف بالای سرمون اسمون پر ستاره بود و چلچراغ عمارتمون ماه بود خلاصه این چیزایی که به نظرم فقط میتونی توی ایران در کنار خانوادت تجربشون کنی
نامجون : حتما خیلی دلت برای مامان بزرگت خانوادت و همینطور عمارت و حیاط مامان بزرگت تنگ شده
گندم : اره خیلی تنگ شده وقتی که برای تعطیلات عید میرفتیم اونجا بهترین مکان دنیا بود همینطورم بهشت خالصانه ی ما تمام این جملات با قطره های اشکی که داشتن روی گونش سر میخوردن میگفت
گیسو در حالی که خواهرش و بغل میکرد گفت : منم خیلی دلتنگ اون همه چیز خوبم خواهر بهتر دیگه بهش فکر نکنی چون خودت اذیت میشی
جین : العان تصور میکنم خیلی باید حس خوبی داشته باشه
گیسو : بهترین حس دنیاست خب بیخیال بیاید بریم غذامون رو تموم کنیم چون بعدش قراره یه چیزایی ببینید که کلی بخندید
( از زبان ادمین )
بعد از اینکه غذاشون رو خوردن میز و جمع کردن و ظرفا رو گذاشتن توی ماشین ظرف شویی گذاشتن رفتن روی مبل نشستن گندم هم یه سری پاپ کرن درست کرده بود اونهارو اورد و بعد گیسو گوشیش رو وصل تلوزیون کرد و اونوقت تمام ویدیو هایی که از جونکوک
تهیونگ
یونگی
گیسو
گرفته بودن گذاشت
( توی پارت های قبل بلا هایی سر یونگی تهیونگ جونگ کوک و گیسو اومده بود دو ببنید )
جین : وایسا ببینم گیسو تو چرا تو ارتفاع حالت بد میشه
گیسو : من و گندم فوبیا ی ارتفاع داریم و هر وقت یکم از زمین فاصله داشته باشیم اونوقت حالمون بد میشه ولی بعضی اوقات میتونیم بهش غلبه کنیم چون این فوبیا اونقدر قوی نیست که ما از پا بندازه بهرحال ما فعلا داریم با این فوبیا ی مزاحم و مسخره میجنگیم
۷.۶k
۱۶ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.