سناریو پارت سوم...
کپشن...
جونگکوک: نکشتمش ولی اهر کی بخواد به تو دست بزنه میکشمش.!
ا. ت: تو دیوانه هستی؟! اگر میکشتیش قاتل میشدی! من نمیخوام کسی بخواطره من بمیره! (با گریه داشتی میگفتی.) برای تو این چیزا عادیه؟ نکنه تو ادم کشتی؟!....
جونگکوک: بسه! من ادم نکشتم ولی بخواطره تو میکشم! دیگه هم این بسه رو بزار کنار بیا بریم غذا بخوریم.
ا. ت: تو الان فکر غذایی؟!.... من گشنه نیستم سیر شدم! نمیخوام!
جونگکوک: بهت گفتم اون بس رو ول کن. الان هم میای و غذا میخوری! وگرنه...(ا. ت میپره وسط حرفش)
ا. ت: وگرنه چی؟ نکنه منم کتک میزنی؟! یا میکشی؟..
جونگکوک: لطفا این خواطره رو فراموش کن! من هیچ وقت کسی رو که دوست داشته باشم نمیکشم و کتک نمیزنم!( به چشمت خیره شده و اینو میگه😊) ...
ا. ت خشکش زده با این حرف جونگکوک...
جونگکوک هم ا. ت رو میبره سر میز غذا خوری و غذا های که از بیرون گرفته رو میزار رو میز و میشنن و غذا میخورن که....
جونگکوک: من فردا چند ساعت نیستم! پس نترس وقتی تنها بودی...( ا. ت با چشم بزرگ شده نگاهش میکردی)...
جونگکوک: چرا داری اینطوری نگاه میکنی؟ نمیخوام کاری کنم فقط میرم مدرسه!...
ا. ت: چی؟! الان چی گفتی؟؟ تو میری مدرسه؟!...
جونگکوک: اره مگه چی شده؟ من 19 سالم است! یک سال دیرتر به مدرسه رفتم. ولی چرا اینقدر تعجب کردی؟!
ا. ت: آخه.. بهت نمیومد که دانش اموز باشی!... ببینم مدرسه اینجا چه شکلی است؟ واقعا اونجوریه که تو فیلم هاست؟!
جونگکوک: میخوام بهت بگم که فردا باهام بیا و مدرسه رو ببین اما فکر نکنم بتونم بهت اعتماد کنم...
ا. ت: منم باهات بیام دوست دارم مدرسه رو اینجا رو ببینم! من دیگه فرار نمیکنم!...
جونگکوک: میتونم بهت اعتماد کنم؟
ا. ت: فکر کنم بتونی بر حل حال من هر جا برم تو منو پیدا میکنی!
جونگکوک: باشه پس بهم قول میدی که جای نری؟
(ا. ت با اینکه به خودش شک داره اما بازم هرجا بره جونگکوک پیداش میکنه قول میده)
ا. ت: قول میدم.
فردا صبح جونگکوک بیدار شده و میاد در اتاق ا. ت رو میزنه و بیدارش میکنه و بهش میگه اماده شو... . و
بعد هم صبحانه میخورن و میرن مدرسه (ا. ت بخواطره حرف دیشب جونگکوک یکم بهش اعتماد پیدا کرده)...
درم مدرسه جونگکوک به ا. ت میگه اینجا همه اینگلیسی بلدن و میتونی باهاشون اینگلیسی صحبت کنی ولی یادت باشه بهم قول دادی فرار نکنی! الان سوجون (اسم یکی از بادیگارد های جونگکوک است) اتاق مدیر رو بهت نشون میده تو برو اتاق مدیر و برای یک مدت که میخوای باهام مدرسه بیای ثبت نام کن من یک کاری دارم بعد میام پیشت.
ا. ت: باشه...
بچه ها ببخشید متن جا نمیشه... این داستان ا. ت فکر کنم قرار طولانی باشه😂😜 پس منتظره پارت بعدی باشین😊👇🏻👇🏻
لایک 👍
فالو...
جونگکوک: نکشتمش ولی اهر کی بخواد به تو دست بزنه میکشمش.!
ا. ت: تو دیوانه هستی؟! اگر میکشتیش قاتل میشدی! من نمیخوام کسی بخواطره من بمیره! (با گریه داشتی میگفتی.) برای تو این چیزا عادیه؟ نکنه تو ادم کشتی؟!....
جونگکوک: بسه! من ادم نکشتم ولی بخواطره تو میکشم! دیگه هم این بسه رو بزار کنار بیا بریم غذا بخوریم.
ا. ت: تو الان فکر غذایی؟!.... من گشنه نیستم سیر شدم! نمیخوام!
جونگکوک: بهت گفتم اون بس رو ول کن. الان هم میای و غذا میخوری! وگرنه...(ا. ت میپره وسط حرفش)
ا. ت: وگرنه چی؟ نکنه منم کتک میزنی؟! یا میکشی؟..
جونگکوک: لطفا این خواطره رو فراموش کن! من هیچ وقت کسی رو که دوست داشته باشم نمیکشم و کتک نمیزنم!( به چشمت خیره شده و اینو میگه😊) ...
ا. ت خشکش زده با این حرف جونگکوک...
جونگکوک هم ا. ت رو میبره سر میز غذا خوری و غذا های که از بیرون گرفته رو میزار رو میز و میشنن و غذا میخورن که....
جونگکوک: من فردا چند ساعت نیستم! پس نترس وقتی تنها بودی...( ا. ت با چشم بزرگ شده نگاهش میکردی)...
جونگکوک: چرا داری اینطوری نگاه میکنی؟ نمیخوام کاری کنم فقط میرم مدرسه!...
ا. ت: چی؟! الان چی گفتی؟؟ تو میری مدرسه؟!...
جونگکوک: اره مگه چی شده؟ من 19 سالم است! یک سال دیرتر به مدرسه رفتم. ولی چرا اینقدر تعجب کردی؟!
ا. ت: آخه.. بهت نمیومد که دانش اموز باشی!... ببینم مدرسه اینجا چه شکلی است؟ واقعا اونجوریه که تو فیلم هاست؟!
جونگکوک: میخوام بهت بگم که فردا باهام بیا و مدرسه رو ببین اما فکر نکنم بتونم بهت اعتماد کنم...
ا. ت: منم باهات بیام دوست دارم مدرسه رو اینجا رو ببینم! من دیگه فرار نمیکنم!...
جونگکوک: میتونم بهت اعتماد کنم؟
ا. ت: فکر کنم بتونی بر حل حال من هر جا برم تو منو پیدا میکنی!
جونگکوک: باشه پس بهم قول میدی که جای نری؟
(ا. ت با اینکه به خودش شک داره اما بازم هرجا بره جونگکوک پیداش میکنه قول میده)
ا. ت: قول میدم.
فردا صبح جونگکوک بیدار شده و میاد در اتاق ا. ت رو میزنه و بیدارش میکنه و بهش میگه اماده شو... . و
بعد هم صبحانه میخورن و میرن مدرسه (ا. ت بخواطره حرف دیشب جونگکوک یکم بهش اعتماد پیدا کرده)...
درم مدرسه جونگکوک به ا. ت میگه اینجا همه اینگلیسی بلدن و میتونی باهاشون اینگلیسی صحبت کنی ولی یادت باشه بهم قول دادی فرار نکنی! الان سوجون (اسم یکی از بادیگارد های جونگکوک است) اتاق مدیر رو بهت نشون میده تو برو اتاق مدیر و برای یک مدت که میخوای باهام مدرسه بیای ثبت نام کن من یک کاری دارم بعد میام پیشت.
ا. ت: باشه...
بچه ها ببخشید متن جا نمیشه... این داستان ا. ت فکر کنم قرار طولانی باشه😂😜 پس منتظره پارت بعدی باشین😊👇🏻👇🏻
لایک 👍
فالو...
۱۵.۷k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.