نفرین شده
پارت ۵
*صبح*
کوک: از خواب بلند شدم دیدم ا/ت هنوز خوابه..محو صورتش شدم( چقد خوشگله.. تا حالا از این زاویه بهش نگاه نکردم..بیدار شد*)
ا/ت: صبح بخیر
کوک: صب..صبح بخیر..چیزه..میخواستم ببینم..یعنی..یعنی اجازه میدی زخم رو چک کنم؟ ( دست پاچه شدن)
ا/ت: چت شده؟ ( خنده) معلومه!
کوک: :) ( با خندش قند تو دلم آب شد)* مث اینکه دیگه باید بخیه هارو بردارم..بریم تو یکی از اتاقا*
**
ا/ت: با هم رفتیم تو یکی از اتاقا که ترس افتاد به جونم
کوک: دیدم ترسیده*.. نترس قول میدم سعی کنم دردت نیاد!
ا/ت: باشه( با ترس)
کوک: دستاش میلرزید*..بیا یکم آب بخور*...
ا/ت: مرسی*
کوک: آماده ای؟
ا/ت: اهوم..( همونطور که قول داده بود خیلی کم دردم اومد..بادقت نخا رو می برید و از بدنم جدا میکرد.. تمرکز کرده بود..راستش عاشقش شده بودم ولی نمیخواستم چیزی بگم چون میترسیدم از دستش بدم :) )
کوک: تموم شد:)
ا/ت؛ آخخ مرسی
کوک: صب کن کمکت کنم*..بریم صبحونه من گشنمه
*صبح*
کوک: از خواب بلند شدم دیدم ا/ت هنوز خوابه..محو صورتش شدم( چقد خوشگله.. تا حالا از این زاویه بهش نگاه نکردم..بیدار شد*)
ا/ت: صبح بخیر
کوک: صب..صبح بخیر..چیزه..میخواستم ببینم..یعنی..یعنی اجازه میدی زخم رو چک کنم؟ ( دست پاچه شدن)
ا/ت: چت شده؟ ( خنده) معلومه!
کوک: :) ( با خندش قند تو دلم آب شد)* مث اینکه دیگه باید بخیه هارو بردارم..بریم تو یکی از اتاقا*
**
ا/ت: با هم رفتیم تو یکی از اتاقا که ترس افتاد به جونم
کوک: دیدم ترسیده*.. نترس قول میدم سعی کنم دردت نیاد!
ا/ت: باشه( با ترس)
کوک: دستاش میلرزید*..بیا یکم آب بخور*...
ا/ت: مرسی*
کوک: آماده ای؟
ا/ت: اهوم..( همونطور که قول داده بود خیلی کم دردم اومد..بادقت نخا رو می برید و از بدنم جدا میکرد.. تمرکز کرده بود..راستش عاشقش شده بودم ولی نمیخواستم چیزی بگم چون میترسیدم از دستش بدم :) )
کوک: تموم شد:)
ا/ت؛ آخخ مرسی
کوک: صب کن کمکت کنم*..بریم صبحونه من گشنمه
۱۸.۰k
۲۰ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.