رمان کوکی پارت۱

خیلی از دستشون عصبانی بودم خیلی سردم بود برف داشت شدید و شدیدتر میشد دیگه پاهام تهمل نکرد و افتادم زمینچشام تار شد ولی ی نفر رو دیدم که داره میاد سمتم متوجه نشدم دختر یا پسر و بیهوش شدم
از زبان کوک: داشتم تو خیابون قدم میزدم دیدم یه دختره گوش خیابون افتاده سریع رفتم طرفش تا رسیدم بهش بیهوش شدبغلش کردم و سریع بردمش خونه وقتی پسرا این دختره بغلم رو دیدن گفتن این کیه چرا اوردیش؟ و ازین حرفا گفتم بعدا توضیح میدم و سریع رفتم توی اتاقم گذاشتمش رو تخت
از زبان ا/ت(مخفف اسم تو اسم خودتون رو تصور کنید⁦⁦(+_+) از خواب بیدار شدم دیدم روی یه تخت توی یه اتاق بزرگ هستم یهو یکی اومد تو😨
نکته :کوک الان همه چیز رو برا اعضا گفته) گفت بهوش اومدی ؟گفتم تو کی هستی گفت واقعا عجیبه تو ارمی نیستی؟ گفتم ارمی این چی چی هست گفت..
تو واقعا بی تی اس رو نمیشناسی گفتم اسمشو شنیدم اهنگاشونم همه حفظم و خوشم از صدای جونگ کوک میاد اما عکسشونو ندیدم😓حالا چه ربطی داشت به تو (اسکل😒😂 ) گفت وای تا حالا اینجور ارمی ندیدم !!!خب راستش اینجا خونه بی تی اس هستش و من خب راستش.. گفتم من خوشم از بازی کلمات نمیاد بگو تا نزدم تو دهنت😣(غلط میکنی) گفت من جونگ کوکم(تند اینو گفت) دهنت چسبیده بود به زمین و کلی به خاطر حرفی که زدی عذر خواهی کردی گفت لازم نیست عذر خواهی کنی حالا بگو بینم اسم تو چیه؟
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره