تـکـپارتـی درخـ★ـواسـتی
تـکـپارتـی درخـ★ـواسـتی
#هـیـسونـگ
وقتـی مافــیاس تورو میـدزده و بعـد مـدتـی عاشـقـت میـشه
•
•
ا. ت: احساست هیچ اهمیتی برای من نداره با خودت چی فکر کردی؟اینکه منم بگم دوست دارم؟
هیسونگ: چرا داری باهام اینجوری حرف میزنی
ا. ت: چیزی برای از دست دادن ندارم عاشقمی؟ اره میدونی که برام مهم نیس از همون اولم ازت متنفر بودم
هیسونگ: این رفتارت زیادی تنده فک کردی..
ا. ت: چیه باز میخوای تهدیدم کنی
فک کردی برام مهمه اینکه اینجوری باعث عذابم بشی عشق نیس حتی درکی هم ازش نداری
هیسونگ: فقط سعی دارم برای اولین بارم که شده منه واقعی رو ببینی
ا. ت: میخوای بزرو منو عاشق خودت کنی؟ تهدیدم کنی..
هیسونگ: تو ذهنت ازم یه هیولا ساختی اره
ا. ت: من نه..خودت اینکارو کردی همیشه همین بودی خیلی سعی دارم که دوست داشته باشم
هیسونگ: اما تو هیچوقت بهم اهمیت ندادی
ا.ت: از من چی میخوای بنظرت چاره ای جز تسلیم شدن جلویه حرفات دارم
هیسونگ: من تورو به چیزی مجبور نمیکنم
ا. ت: چرا کردی از همون اولی که دیدم همین کارو باهام کردی
هیسونگ: چرا نمیزاری برای اولین بار تویه زندگیم عاشق یکی شدم
ا. ت: این چیزی که تو فکرشو میکنی عشق نیس فقط داری عذابم میدی
هیسونگ: این رفتارت باعث میشه قلبم بشکنه خیلی برات عجیبه؟ من واقعا عوض شدمو حالا دلم میخواد مث قبل شیم
ا.ت: من نمیخوام حالا هم از اینجا میرم توهم نمیتونی جلوم رو بگیری چون ما هیچوقت نمیتونیم مث قبل بشیم میتونی خودتو مقصر بدونی چون اون گذشته ای که داشتیم بخاطر تو تموم شد
فلش بک
ا. ت: هی اوپا بیا مدرسه رو بپیچونیم من واقعا حوصلش رو ندارم
هیسونگ: اما اگه معلم بفهمه
ا. ت: چی میخواد بشه زود باش دیگه من نمیخوام اینجا بمونم
هیسونگ کتابش رو بست و از رویه میز بلند شد موهای ا. ت رو بهم ریخت
هیسونگ: اینبار اگه گیر بیوفتیم من نجاتت نمیدم
ا. ت: میدیی همیشه همینو میگی اخرشم خودت کمکم میکنی
هیسونگ: انقدر شیطون نباش امتحان امروز..
ا. ت: توهم انقدر درس خون نباش دیگه هم اسم امتحانو نیارر بیا بریم
هیسونگ: اما نگهبان الان جلویه دره
ا. ت: اشکال نداره منو که میشناسی راحت میتونیم فرار کنیم
ا. ت دست هیسونگو گرفت باهم شروع کردن به دویدن
اما خب هیچکدوم نمیدونستن این اخرین خوشحالیشون باهم بود
~~~
#هـیـسونـگ
وقتـی مافــیاس تورو میـدزده و بعـد مـدتـی عاشـقـت میـشه
•
•
ا. ت: احساست هیچ اهمیتی برای من نداره با خودت چی فکر کردی؟اینکه منم بگم دوست دارم؟
هیسونگ: چرا داری باهام اینجوری حرف میزنی
ا. ت: چیزی برای از دست دادن ندارم عاشقمی؟ اره میدونی که برام مهم نیس از همون اولم ازت متنفر بودم
هیسونگ: این رفتارت زیادی تنده فک کردی..
ا. ت: چیه باز میخوای تهدیدم کنی
فک کردی برام مهمه اینکه اینجوری باعث عذابم بشی عشق نیس حتی درکی هم ازش نداری
هیسونگ: فقط سعی دارم برای اولین بارم که شده منه واقعی رو ببینی
ا. ت: میخوای بزرو منو عاشق خودت کنی؟ تهدیدم کنی..
هیسونگ: تو ذهنت ازم یه هیولا ساختی اره
ا. ت: من نه..خودت اینکارو کردی همیشه همین بودی خیلی سعی دارم که دوست داشته باشم
هیسونگ: اما تو هیچوقت بهم اهمیت ندادی
ا.ت: از من چی میخوای بنظرت چاره ای جز تسلیم شدن جلویه حرفات دارم
هیسونگ: من تورو به چیزی مجبور نمیکنم
ا. ت: چرا کردی از همون اولی که دیدم همین کارو باهام کردی
هیسونگ: چرا نمیزاری برای اولین بار تویه زندگیم عاشق یکی شدم
ا. ت: این چیزی که تو فکرشو میکنی عشق نیس فقط داری عذابم میدی
هیسونگ: این رفتارت باعث میشه قلبم بشکنه خیلی برات عجیبه؟ من واقعا عوض شدمو حالا دلم میخواد مث قبل شیم
ا.ت: من نمیخوام حالا هم از اینجا میرم توهم نمیتونی جلوم رو بگیری چون ما هیچوقت نمیتونیم مث قبل بشیم میتونی خودتو مقصر بدونی چون اون گذشته ای که داشتیم بخاطر تو تموم شد
فلش بک
ا. ت: هی اوپا بیا مدرسه رو بپیچونیم من واقعا حوصلش رو ندارم
هیسونگ: اما اگه معلم بفهمه
ا. ت: چی میخواد بشه زود باش دیگه من نمیخوام اینجا بمونم
هیسونگ کتابش رو بست و از رویه میز بلند شد موهای ا. ت رو بهم ریخت
هیسونگ: اینبار اگه گیر بیوفتیم من نجاتت نمیدم
ا. ت: میدیی همیشه همینو میگی اخرشم خودت کمکم میکنی
هیسونگ: انقدر شیطون نباش امتحان امروز..
ا. ت: توهم انقدر درس خون نباش دیگه هم اسم امتحانو نیارر بیا بریم
هیسونگ: اما نگهبان الان جلویه دره
ا. ت: اشکال نداره منو که میشناسی راحت میتونیم فرار کنیم
ا. ت دست هیسونگو گرفت باهم شروع کردن به دویدن
اما خب هیچکدوم نمیدونستن این اخرین خوشحالیشون باهم بود
~~~
۶.۸k
۱۷ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.