پارت 85
برگشتم که با یه سگ شکاری سیاه و بزرگی که با دهن، هن-
هنکنان و با خشم به من خیرا بود، روبه رو شدم.
اگه بخوام رو راست باشم نزدیک بود خودم رو خیس کنم ولی
آروم ایستادم که یه قدم بهم نزدیک شد؛ خواستم فرار کنم که با
یاد بچهی توی شکمم، بغض تو گلوم نشست. من از سگ خیلی
وحشت داشتم و این که دیگه سگ نبود؛ بلکه اندازه خرس بود!
یه قدم دیگه اومد که با وحشت فقط تونستم فریاد بزنم:
ت :جیمین!
سگ جریتر شد و درست یه قدمیم وایساد خواست که بهم حمله
کنه که یهو یه چیزی به سرش خورد! فرشته نجاتم بود؛ جیمین
روبهرو سگ وایساد و با خشم کاری کرد که سگ از این جا دور
شد. هنوز داشتم میلرزیدم که توی آغوش گرم جیمین رفتم.
همونجور که کمرم رو نوازش میکرد گفت:
جیمین: آروم عزیزم ، تموم شد ببین رفت! خوبی؟ کاری که باهات
نکرد؟
آرم سرم رو از سینش برداشتم و با هق-هق گفتم:
ت:به خدا من فقط اومدم هوا بخورم که یهو اون سگ اومد!
جیمین: هیش! آروم! مهم اینه تو خوبی
با صدای استاد مین از هم جدا شدیم که با نگرانی گفت:
- چی شده ت؟
روز تولدم براتون پارت اپ کردم💜
هنکنان و با خشم به من خیرا بود، روبه رو شدم.
اگه بخوام رو راست باشم نزدیک بود خودم رو خیس کنم ولی
آروم ایستادم که یه قدم بهم نزدیک شد؛ خواستم فرار کنم که با
یاد بچهی توی شکمم، بغض تو گلوم نشست. من از سگ خیلی
وحشت داشتم و این که دیگه سگ نبود؛ بلکه اندازه خرس بود!
یه قدم دیگه اومد که با وحشت فقط تونستم فریاد بزنم:
ت :جیمین!
سگ جریتر شد و درست یه قدمیم وایساد خواست که بهم حمله
کنه که یهو یه چیزی به سرش خورد! فرشته نجاتم بود؛ جیمین
روبهرو سگ وایساد و با خشم کاری کرد که سگ از این جا دور
شد. هنوز داشتم میلرزیدم که توی آغوش گرم جیمین رفتم.
همونجور که کمرم رو نوازش میکرد گفت:
جیمین: آروم عزیزم ، تموم شد ببین رفت! خوبی؟ کاری که باهات
نکرد؟
آرم سرم رو از سینش برداشتم و با هق-هق گفتم:
ت:به خدا من فقط اومدم هوا بخورم که یهو اون سگ اومد!
جیمین: هیش! آروم! مهم اینه تو خوبی
با صدای استاد مین از هم جدا شدیم که با نگرانی گفت:
- چی شده ت؟
روز تولدم براتون پارت اپ کردم💜
۹.۰k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.