پارتی هشت نفره p¹⁴
چهار روز از اون اتفاق میگذشت. شب بود همهی اعضا خوابیده بودن .جیهوپ و شوگا پیش ا/ت خوابیده بودن .ا/ا هنوز عادت نکرده بود به حاملگی برای همین مثل تهیونگ رو به تخت میخوابید و بالشتش رو بغل میکرد.اون شب شوگا اصلا خوابش نمیبرد. برای همین سرش توی گوشی بود .وقتی برگشت که ا/ت رو نگاه کنه دید که بد خوابیده برای همین افزار رو زمین غل خورد تا اون ور تخت که جیهوپ خوابیده بود
شوگا: پیس..پیس...جیهوپ .. بیدار شوووووو
جیهوپ: هان ... چته شوگا ا/ت بارداره تو چته ..
شوگا: بلند شو ا/ت رو ببین بد جوری خوابیده بیا ببین من میترسم که به بچه فشار بیاد و دردش بگیره .
جیهوپ: ببین اون ملافه رو بردار و از زیر شکم ا/ت رد کن بره بعد باهم دیگه کجش میکنیم که ا/ت صاف رو تخت بخوابه .
که همین کار رو میکنن . ساعت ۳و ۳۰ دقیقه ی شب بود . شوگا یهو حس کرد که یکی دستش رو مثل اون روزی توی جنگل داره سفت میگیره
وقتی برگشت دید که ا/ت داره ناله میکنه عرق کرده و به زور داره نفس میکشه
شوگا: جی هوپ... جیهوپ بیدار شو .. ا/ت حالش بده .یهو برقا روشن شد . همه ی اعضای داشتن شوگا و جیهوپ رو نگاه میکردن
نامجون: خیییلی سعی کردید که آروم حرف بزنید ولی نشد.
جین: بابا تروخدا دوباره شروع نکنید ...حالا ا/ت چشه.؟
شوگا: دو دقیقه ی پیش حس کردم کسی داره دستم رو سفت میگیره وقتی برگشتم دیدم که ا/ت حالش بده.
تهیونگ: خوب یکی تون بره زنگ بزنه به دکتر .
جیمین: الان من میرم.
جونگ کوک: چیز... یعنی الان بچه داره به دنیا میاد.
شوگا زد رو پیشونیش
دکتر اومد و همه رو از اتاق بیرون کرد .چهل و پنج دقیقه گذشت و دو نفر رو یعنی شوگا و تهیونگ رو صدا کرد .
بعد از رفتن دکتر اعضا حیرت زده از تهیونگ و شوگا پرسیدن که چی شده
تهیونگ: هیچی .. دکتر گفت که هر ماه بچه باید حداقل سه چهار بار لگد بزنه تا معلوم بشه که هم بچه و هم مادر حالشون خوبه ولی اگر دو یا یه لگد بزنه یعنی.....دیگه...
جیمین: خوب خوبه حالا چون تا الان دو بار لگد زده
جیهوپ: ول یماه پیش چند تا لگد زو
نامجون: پنج بار
جین: مطمئنی فک کنم بیشتر زدا
همینجور که داشتن باهم حرف میزدن...
شوگا: بابا یا ساکت شید یا میخواین حرف بزنید برید پایین حالا باید دقیقا بیاد دم در این طفلک..../:
جیمین : بیاین بریم پایین یه چیزی بهتون بگم...
وقتی رفتن پایین ...
جیمین: اگر دقت کنید از وقتی که معلوم شده بچه چیه ا/ت حالش بهتر شده و دیگه استرس و اینا نداره ها دقت کردید تاحالا؟؟؟!!
کوک: آره .... من اتفاقا همین هفته ی پیش فهمیدم
تهیونگ: جز اون روزی که جیمین اون کلیپ هارو پخش کرد:/
جیمین: هیونگ بیا به گذشته فکر نکنیم.
جیهوپ: بابا بس کنید بقیهی حرف هارو فردا بزنید ...
بچه اگر از داستانم خوشتون نمیاد بهم بگید لطفا .... من عمم بارداره برای همین هست که این هارو میدونم :))))
شوگا: پیس..پیس...جیهوپ .. بیدار شوووووو
جیهوپ: هان ... چته شوگا ا/ت بارداره تو چته ..
شوگا: بلند شو ا/ت رو ببین بد جوری خوابیده بیا ببین من میترسم که به بچه فشار بیاد و دردش بگیره .
جیهوپ: ببین اون ملافه رو بردار و از زیر شکم ا/ت رد کن بره بعد باهم دیگه کجش میکنیم که ا/ت صاف رو تخت بخوابه .
که همین کار رو میکنن . ساعت ۳و ۳۰ دقیقه ی شب بود . شوگا یهو حس کرد که یکی دستش رو مثل اون روزی توی جنگل داره سفت میگیره
وقتی برگشت دید که ا/ت داره ناله میکنه عرق کرده و به زور داره نفس میکشه
شوگا: جی هوپ... جیهوپ بیدار شو .. ا/ت حالش بده .یهو برقا روشن شد . همه ی اعضای داشتن شوگا و جیهوپ رو نگاه میکردن
نامجون: خیییلی سعی کردید که آروم حرف بزنید ولی نشد.
جین: بابا تروخدا دوباره شروع نکنید ...حالا ا/ت چشه.؟
شوگا: دو دقیقه ی پیش حس کردم کسی داره دستم رو سفت میگیره وقتی برگشتم دیدم که ا/ت حالش بده.
تهیونگ: خوب یکی تون بره زنگ بزنه به دکتر .
جیمین: الان من میرم.
جونگ کوک: چیز... یعنی الان بچه داره به دنیا میاد.
شوگا زد رو پیشونیش
دکتر اومد و همه رو از اتاق بیرون کرد .چهل و پنج دقیقه گذشت و دو نفر رو یعنی شوگا و تهیونگ رو صدا کرد .
بعد از رفتن دکتر اعضا حیرت زده از تهیونگ و شوگا پرسیدن که چی شده
تهیونگ: هیچی .. دکتر گفت که هر ماه بچه باید حداقل سه چهار بار لگد بزنه تا معلوم بشه که هم بچه و هم مادر حالشون خوبه ولی اگر دو یا یه لگد بزنه یعنی.....دیگه...
جیمین: خوب خوبه حالا چون تا الان دو بار لگد زده
جیهوپ: ول یماه پیش چند تا لگد زو
نامجون: پنج بار
جین: مطمئنی فک کنم بیشتر زدا
همینجور که داشتن باهم حرف میزدن...
شوگا: بابا یا ساکت شید یا میخواین حرف بزنید برید پایین حالا باید دقیقا بیاد دم در این طفلک..../:
جیمین : بیاین بریم پایین یه چیزی بهتون بگم...
وقتی رفتن پایین ...
جیمین: اگر دقت کنید از وقتی که معلوم شده بچه چیه ا/ت حالش بهتر شده و دیگه استرس و اینا نداره ها دقت کردید تاحالا؟؟؟!!
کوک: آره .... من اتفاقا همین هفته ی پیش فهمیدم
تهیونگ: جز اون روزی که جیمین اون کلیپ هارو پخش کرد:/
جیمین: هیونگ بیا به گذشته فکر نکنیم.
جیهوپ: بابا بس کنید بقیهی حرف هارو فردا بزنید ...
بچه اگر از داستانم خوشتون نمیاد بهم بگید لطفا .... من عمم بارداره برای همین هست که این هارو میدونم :))))
۵.۲k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.