تک پارتی جنگکوک وقتی تو بار با یکی دیگه بود
~ اون طرف رو نگاه کن
+ وقتی پشتمو نگاه کردم اشک تو چشام جمع شد
واقعا باورم نمیشد که جنگکوک بهم خیانت کرد
+ لیا الان اینایی که من میبینم واقعیه؟ ( شروع کرد به گریه کردن)
ویو لیا
دیدم که میا شروع کرد به گریه کردن خب حقم داشت الان اگه تهیونگ هم با من این کارو انجام میداد تو همین حال بودم بخاطر همین به تهیونگ تو گوشش گفتم امشب رو بره خونه ی جین و میا هم بیاد خونه ما اون هم قبول کرد
دست میا رو گرفتم و سه نفرمون از اونجا رفتیم
ویو میا
شروع کردم به گریه کردن واقعا حالم بد بود که دیدم لیا تو گوش تهیونگ یه چیزی گفت بعد لیا دستمو گرفت و برد سمت ماشین از بس حالم بد بود نمی تونستم مقاومت کنم رفتیم تو ماشین لیا و من عقب نشستیم و تهیونگ هم رانندگی میکرد لیا بغلم کرده بود منم تو بغلش گریه میکردم
( بچه ها علامت تهیونگ & اینه)
& رسیدیم
~ میا بلند شو امشب رو خونه ی من میمونی
+ باشه
& لیا پس من رفتم خونه ی جین مواظب خودتون باشین
~ باشه توهم مواظب خودت باش
ویو لیا
دست میا رو گرفتم و بردم تو خونه نشست رو مبل منم رفتم و براش یه لیوان آب آوردم شروع کرد به حرف زدن و همراه با حرف زدنش گریه هم میکرد
+ یعنی الان چی میشه باید از جونگکوک جدا بشم ( با گریه)
~..........................
+ وقتی پشتمو نگاه کردم اشک تو چشام جمع شد
واقعا باورم نمیشد که جنگکوک بهم خیانت کرد
+ لیا الان اینایی که من میبینم واقعیه؟ ( شروع کرد به گریه کردن)
ویو لیا
دیدم که میا شروع کرد به گریه کردن خب حقم داشت الان اگه تهیونگ هم با من این کارو انجام میداد تو همین حال بودم بخاطر همین به تهیونگ تو گوشش گفتم امشب رو بره خونه ی جین و میا هم بیاد خونه ما اون هم قبول کرد
دست میا رو گرفتم و سه نفرمون از اونجا رفتیم
ویو میا
شروع کردم به گریه کردن واقعا حالم بد بود که دیدم لیا تو گوش تهیونگ یه چیزی گفت بعد لیا دستمو گرفت و برد سمت ماشین از بس حالم بد بود نمی تونستم مقاومت کنم رفتیم تو ماشین لیا و من عقب نشستیم و تهیونگ هم رانندگی میکرد لیا بغلم کرده بود منم تو بغلش گریه میکردم
( بچه ها علامت تهیونگ & اینه)
& رسیدیم
~ میا بلند شو امشب رو خونه ی من میمونی
+ باشه
& لیا پس من رفتم خونه ی جین مواظب خودتون باشین
~ باشه توهم مواظب خودت باش
ویو لیا
دست میا رو گرفتم و بردم تو خونه نشست رو مبل منم رفتم و براش یه لیوان آب آوردم شروع کرد به حرف زدن و همراه با حرف زدنش گریه هم میکرد
+ یعنی الان چی میشه باید از جونگکوک جدا بشم ( با گریه)
~..........................
۸۲
۰۲ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.