✘اربـاب خشن من..! ✞p13
سوم شخص«راوی»
از حرفای تهیونگ هه جونگ ترسیده بود...نمیدونست چ ریکشنی نشون بده! حالا باید منتظر میبود ک بقیش چی میشه
تهیونگ ی قدم نزدیک هه جونگ رفت...هه جونگ هم ی قدم رفت عقب و...
=چته بیبی نترس کاریت ندارم...فقط چیزی ک اون شب ازت خواسته بودمو تو پسش زدی رو تلافی کنم فقط همین!
+....ت..تهیونگ بهتره این ک...ارو ن..کنی چون بد م..یبینی
=مثلا چی میشه؟
+خب...چیزه...اون میادو هم تورو ب اون دنیا میفرسته هم منو
=کی میخا همچین غلطی کنه؟ هوم؟
+یکی حالا...برو کنار میخام برم سر کلاس استاد شک میکنه
=اوکی نگو....نمیزارم بزار شک کنه
تهیونگ،یقه لباس هه جونگو گرفت و بردش تو یکی از سرویسا...هه جونگ خواست حرفی بزنه ک حرفش با برخورد لبای تهیونگ خفه شد
چقد هه جونگ منتظر این بوسه بود...
تهیونگ دستاشو دور کمر هه جونگ حلقه کرد و ب خودش چسبوند...هه جونگ با چشمای گرد شده و بهت زده نگاهش رو دوخته بود به تهیونگ
اما تهیونگ چشماشو بسته بود و با علاقه لب های هه جونگ رو کیس میزد
هه جونگ با دستاش خواست خودشو آزاد از زندونی ک بود خلاص کنه اما زورش ب اون بازو های بزرگ و سفت تهیونگ نمیرسید
تهیونگ عقب کشید و هه جونگ نفس نفس کنان گفت:
+تهیونگ...من..من مجبورم ازت دور باشم پس بهتره ازم فاصله بگیری
تهیونگ خواست جواب بده ک هه جونگ سریع رفت...
*فلش بک ب زنگ ورزش*
هه جونگ ب سمت رختکن رفت و لباسای ورزشیو پوشید...مسابقه داشت...میترسید ببازه اما اونجور پدرشو نا امید میکرد..چون این مسابقه،مسابقه عادی نبود
برای گرفتن مدال و افتخار این مسابقه رو انجام میداد
چون این مسابقه هر پنج سال یبار انجام میشد و اونم بین بچه های سال بالا
هه جونگ اماده شد و بطری آبشو برداشت و با بدو بدو کردن ب سمت بقیه شرکت کننده ها رفت...
همه شروع کردن ب نرمش و گرم کردن بدناشون...هه جونگ داشت سخت تمرین میکرد و چشمش خورد ب تهیونگ اما خودشو زد ب اون راه..اما تهیونگ با اون لبخندای قلبیش ک قند تو دلو آب میکرد زل زده بود ب هه جونگ...
هه جونگ داشت از شدت کیوت بودن تهیونگ غش میکرد اما مجبور بود ریکشنی نشون نده...
بالاخره داورا اومدن و همه شرکت کننده ها حاضر شدن...هه جونگ از استرس خیس خیس شده بود
میترسید برنده نشه...اما همه اینو خوب میدونن ک هه جونگ ملقب به یوز پلنگه چون مثل جت میدوعه
اما نگران بود
همه آماده باش شدن...و بعد چن ثانیه مربی سوت رو زد...
همه در حال دویدن بودن...ک یهو هه جونگ تمام انرژیشو گذاشت رو پاهاش و مثل باد از کنارشون رد شد...تهیونگ از این سرعت هه جونگ برگاش ریخته بود
تهیونگ و رفیقاش بلند شدن و هه جونگو تشویق کردن
هه جونگ سرعتشو بیشتر کرد و بوممممممم
∘•˚هه جونگ برنده این مسابقه جام جهانی دانشگاه بزرگ سئول∘•˙
.....
از حرفای تهیونگ هه جونگ ترسیده بود...نمیدونست چ ریکشنی نشون بده! حالا باید منتظر میبود ک بقیش چی میشه
تهیونگ ی قدم نزدیک هه جونگ رفت...هه جونگ هم ی قدم رفت عقب و...
=چته بیبی نترس کاریت ندارم...فقط چیزی ک اون شب ازت خواسته بودمو تو پسش زدی رو تلافی کنم فقط همین!
+....ت..تهیونگ بهتره این ک...ارو ن..کنی چون بد م..یبینی
=مثلا چی میشه؟
+خب...چیزه...اون میادو هم تورو ب اون دنیا میفرسته هم منو
=کی میخا همچین غلطی کنه؟ هوم؟
+یکی حالا...برو کنار میخام برم سر کلاس استاد شک میکنه
=اوکی نگو....نمیزارم بزار شک کنه
تهیونگ،یقه لباس هه جونگو گرفت و بردش تو یکی از سرویسا...هه جونگ خواست حرفی بزنه ک حرفش با برخورد لبای تهیونگ خفه شد
چقد هه جونگ منتظر این بوسه بود...
تهیونگ دستاشو دور کمر هه جونگ حلقه کرد و ب خودش چسبوند...هه جونگ با چشمای گرد شده و بهت زده نگاهش رو دوخته بود به تهیونگ
اما تهیونگ چشماشو بسته بود و با علاقه لب های هه جونگ رو کیس میزد
هه جونگ با دستاش خواست خودشو آزاد از زندونی ک بود خلاص کنه اما زورش ب اون بازو های بزرگ و سفت تهیونگ نمیرسید
تهیونگ عقب کشید و هه جونگ نفس نفس کنان گفت:
+تهیونگ...من..من مجبورم ازت دور باشم پس بهتره ازم فاصله بگیری
تهیونگ خواست جواب بده ک هه جونگ سریع رفت...
*فلش بک ب زنگ ورزش*
هه جونگ ب سمت رختکن رفت و لباسای ورزشیو پوشید...مسابقه داشت...میترسید ببازه اما اونجور پدرشو نا امید میکرد..چون این مسابقه،مسابقه عادی نبود
برای گرفتن مدال و افتخار این مسابقه رو انجام میداد
چون این مسابقه هر پنج سال یبار انجام میشد و اونم بین بچه های سال بالا
هه جونگ اماده شد و بطری آبشو برداشت و با بدو بدو کردن ب سمت بقیه شرکت کننده ها رفت...
همه شروع کردن ب نرمش و گرم کردن بدناشون...هه جونگ داشت سخت تمرین میکرد و چشمش خورد ب تهیونگ اما خودشو زد ب اون راه..اما تهیونگ با اون لبخندای قلبیش ک قند تو دلو آب میکرد زل زده بود ب هه جونگ...
هه جونگ داشت از شدت کیوت بودن تهیونگ غش میکرد اما مجبور بود ریکشنی نشون نده...
بالاخره داورا اومدن و همه شرکت کننده ها حاضر شدن...هه جونگ از استرس خیس خیس شده بود
میترسید برنده نشه...اما همه اینو خوب میدونن ک هه جونگ ملقب به یوز پلنگه چون مثل جت میدوعه
اما نگران بود
همه آماده باش شدن...و بعد چن ثانیه مربی سوت رو زد...
همه در حال دویدن بودن...ک یهو هه جونگ تمام انرژیشو گذاشت رو پاهاش و مثل باد از کنارشون رد شد...تهیونگ از این سرعت هه جونگ برگاش ریخته بود
تهیونگ و رفیقاش بلند شدن و هه جونگو تشویق کردن
هه جونگ سرعتشو بیشتر کرد و بوممممممم
∘•˚هه جونگ برنده این مسابقه جام جهانی دانشگاه بزرگ سئول∘•˙
.....
۳۶.۲k
۲۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.