عشق ممنوعه 🧡 ☆Part 47☆
[پرش زمانی به یک هفته بعد]
توی این یک هفته بخاطر حساس شدنم به بوها پدرم درومد ولی خب خداروشکر سوریا متوجه من نشد امروز قرار بود نقشه تهیونگ عملی بشه من تیسارو بردم توی اتاقش و براش کارتون گذاشتم و خودمم کنارش نشستم تا یه وقت نره بیرون
(تهیونگ)
خب امروز وقت این بود که از دست سوریا خلاص بشم ، رفتم داخل اتاقش و در رو با ضرب باز کردم
تهیونگ: تو چه غلطی کردی هااا؟
سوریا: مگه من چیکار کردم؟
تهیونگ: تو با یخ مرد دیگه خوابیدی و باکرگیتو قبلا از دست دادی عوضی
سوریا: خب که چی؟
تهیونگ: هه جالبه بعد تو میخوای که مادر بچه ی من بشی هرزه
سوریا: من هرزه نیستم هرزه اون زن تو بود که قبل از ازدواجتون هزار بار با تو خوابیده بود همونه بچتونم انقدر بی ادب شده چون توسط یه هرزه به دنیا اومده
تهیونگ: دهنتو ببند در مورد مادر بچه ی من درست حرف بزن
سوریا: مثلا بد حرف بزنم میخوای چیکار کنی؟
خ.ک(مادر همسر سابق تهیونگ): اگر دهنتو نبندی جوری میزنمت که مرغای آسمون به حالت گریه کنن عوضی
سوریا: خاله..
خ.ک: دهنتو ببند دیگه حق نداری منو خاله صدا بزنی سریع اماده شو گورتو گم کن تو ماشین زودددد
سوریا سریع وسایلشو برداشت و همراه بادیگارد رفت
خ.ک: تهیونگ ممنونم که بهم نشون دادی اون چه عوضی ای هستش و اینکه مادرت درمورد علاقت به پرستار تیسا بهم گفت من فقط میخوام نوه ام خوشحال باشه پس من هیچ مشکلی با ازدواجت ندارم ببخشید که تو این مدت اذیتت کردم امیدوارم خوش بخت بشین و البته پدر شدنتو تبریک میگم
تهیونگ: خیلی ازتون ممنونم مادر جان
خ.ک: من برم حساب اونو برسم بعدا میبینمتون فعلا
تهیونگ: خدانگهدار
بعد از رفتن اونا مادر و پدر تهیونگ اومدن داخل
تهیونگ: مامان تو فوق العاده ای چطوری تونستی باهاش حرف بزنی؟
م.ت: به راحتی
تهیونگ: عاشقتم مامان
م.ت: منم عاشقتم پسرم
تهیونگ رفت توی بغل مادرش و بعد از چند مین جدا شد
پ.ت: اهم ببخشید منم اینجاما
تهیونگ: پدر از توام ممنونم
پ.ت: خواهش میکنم فقط نمیخوای به سومی خبر بدی؟!
تهیونگ: آآآآ راستی میگی
م.ت: خب ما دیگه میریم کار داریم جایی
تهیونگ: بازم ممنونم
تهیونگ از پدر و مادرش خدا حافظی کرد و از پله ها رفت بالا و در اتاق تیسارو زد
کپی ممنوع ❌
توی این یک هفته بخاطر حساس شدنم به بوها پدرم درومد ولی خب خداروشکر سوریا متوجه من نشد امروز قرار بود نقشه تهیونگ عملی بشه من تیسارو بردم توی اتاقش و براش کارتون گذاشتم و خودمم کنارش نشستم تا یه وقت نره بیرون
(تهیونگ)
خب امروز وقت این بود که از دست سوریا خلاص بشم ، رفتم داخل اتاقش و در رو با ضرب باز کردم
تهیونگ: تو چه غلطی کردی هااا؟
سوریا: مگه من چیکار کردم؟
تهیونگ: تو با یخ مرد دیگه خوابیدی و باکرگیتو قبلا از دست دادی عوضی
سوریا: خب که چی؟
تهیونگ: هه جالبه بعد تو میخوای که مادر بچه ی من بشی هرزه
سوریا: من هرزه نیستم هرزه اون زن تو بود که قبل از ازدواجتون هزار بار با تو خوابیده بود همونه بچتونم انقدر بی ادب شده چون توسط یه هرزه به دنیا اومده
تهیونگ: دهنتو ببند در مورد مادر بچه ی من درست حرف بزن
سوریا: مثلا بد حرف بزنم میخوای چیکار کنی؟
خ.ک(مادر همسر سابق تهیونگ): اگر دهنتو نبندی جوری میزنمت که مرغای آسمون به حالت گریه کنن عوضی
سوریا: خاله..
خ.ک: دهنتو ببند دیگه حق نداری منو خاله صدا بزنی سریع اماده شو گورتو گم کن تو ماشین زودددد
سوریا سریع وسایلشو برداشت و همراه بادیگارد رفت
خ.ک: تهیونگ ممنونم که بهم نشون دادی اون چه عوضی ای هستش و اینکه مادرت درمورد علاقت به پرستار تیسا بهم گفت من فقط میخوام نوه ام خوشحال باشه پس من هیچ مشکلی با ازدواجت ندارم ببخشید که تو این مدت اذیتت کردم امیدوارم خوش بخت بشین و البته پدر شدنتو تبریک میگم
تهیونگ: خیلی ازتون ممنونم مادر جان
خ.ک: من برم حساب اونو برسم بعدا میبینمتون فعلا
تهیونگ: خدانگهدار
بعد از رفتن اونا مادر و پدر تهیونگ اومدن داخل
تهیونگ: مامان تو فوق العاده ای چطوری تونستی باهاش حرف بزنی؟
م.ت: به راحتی
تهیونگ: عاشقتم مامان
م.ت: منم عاشقتم پسرم
تهیونگ رفت توی بغل مادرش و بعد از چند مین جدا شد
پ.ت: اهم ببخشید منم اینجاما
تهیونگ: پدر از توام ممنونم
پ.ت: خواهش میکنم فقط نمیخوای به سومی خبر بدی؟!
تهیونگ: آآآآ راستی میگی
م.ت: خب ما دیگه میریم کار داریم جایی
تهیونگ: بازم ممنونم
تهیونگ از پدر و مادرش خدا حافظی کرد و از پله ها رفت بالا و در اتاق تیسارو زد
کپی ممنوع ❌
۶۰.۰k
۱۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.