part 210
#part_210
#فرار
کم کم داشت خوش میگذشت همون پسر خوشتیپه که حالا فهمیده بودم اسمش میلاده کلی خندوندمون که دلم درد گرفت همش به دخترایی که لباساشون خیلی ناجور بود تیکه مینداخت باقلوا کم کم داشتم از خنده فنا میشدم که دیانا صدام زد برگشتم سمتش که به در ورودی اشاره کرد چشمامو عین عقاب تیز کردم رو در وای خدا رضا و عسل بودن عسلم بوووود که خوشگلم شده بود همه چی داره عالی پیش میره انگار داشتم با نگام عسل و رضارو اسکن میکردم که یهو صدای بم مردونه ای کنار گوشم با حرص گفت
- دیدبانی اونوره کوچولو کجا سیر میکنی ؟
از جام پریدم و با چشمای گرد برگشتم سمت ارسلان که از پشت چسبیده بهم ایستاده بود و با اخم خیلی محو نگام میکرد ولی چشماش خیلی عصبی بود اب دهنمو قورت دادم و اروم گفتم:
- اینجا پایگاه هوایی نیست که دیدبانی داشته باشه مشکلی داری شما ؟
دندوناشو روهم سایید و همونجور با دستش که دور کمرم بود فشارم میداد به خودش
- با اعصاب من بازی نکن نیکا بد میبینی
برگشتم و به نیمرخش نگاش کردم قشنگ تو حلقش بودم از پشت منو ب*غ*ل کرده بود و به خودش فشار میداد و خیره شده بود به چشمام و منم برگشته بودمو از نیمرخ خیره به صورتش بودم نمیدونم چقدر محوش شده بودم که صدای دیانا اومد که بلند جوری که همه بشنون گفت
- اووووو این دوتا رو بابا مجرد اینجاست ارسلان خوردیش که
همه رد نگاهشو دنبال کردن و رسیدن به ما خلاصه بازم شدیم سوژه اینا تا بهمون بخندن حالا خبر نداشتن که به خون هم تشنه ایم که صورتمو برگردوندم ولی هیچ تلاشی واسه باز کردن دست ارسلان که دور کمرم بود نکردم حس خوبی بهم میداد جوری که کلا حضور رضا رو فراموش کرده بودم ارسلان محرمم بود مشکلی نداشت که چشم گردوندم بین دختر پسرا که چشمم خورد به نازنین شوکه شدم این کی اومد که من نفهمیدم کنار نادیا ایستاده بود و خیره بود به پشت سرم که ارسلان ایستاده بود فوری برگشتم سمت ارسلان هه اینجارو ارسلان جونم خیره شده تو چشم نازنین جونش
نازنین قبلا چه رابطه ای با ارسلان داشته؟! 😂🤣چرا انقد بهتون میخندم😐میگما اصن یه کام نمیزارین 50 کام تا پارت بعدی💋😂
#فرار
کم کم داشت خوش میگذشت همون پسر خوشتیپه که حالا فهمیده بودم اسمش میلاده کلی خندوندمون که دلم درد گرفت همش به دخترایی که لباساشون خیلی ناجور بود تیکه مینداخت باقلوا کم کم داشتم از خنده فنا میشدم که دیانا صدام زد برگشتم سمتش که به در ورودی اشاره کرد چشمامو عین عقاب تیز کردم رو در وای خدا رضا و عسل بودن عسلم بوووود که خوشگلم شده بود همه چی داره عالی پیش میره انگار داشتم با نگام عسل و رضارو اسکن میکردم که یهو صدای بم مردونه ای کنار گوشم با حرص گفت
- دیدبانی اونوره کوچولو کجا سیر میکنی ؟
از جام پریدم و با چشمای گرد برگشتم سمت ارسلان که از پشت چسبیده بهم ایستاده بود و با اخم خیلی محو نگام میکرد ولی چشماش خیلی عصبی بود اب دهنمو قورت دادم و اروم گفتم:
- اینجا پایگاه هوایی نیست که دیدبانی داشته باشه مشکلی داری شما ؟
دندوناشو روهم سایید و همونجور با دستش که دور کمرم بود فشارم میداد به خودش
- با اعصاب من بازی نکن نیکا بد میبینی
برگشتم و به نیمرخش نگاش کردم قشنگ تو حلقش بودم از پشت منو ب*غ*ل کرده بود و به خودش فشار میداد و خیره شده بود به چشمام و منم برگشته بودمو از نیمرخ خیره به صورتش بودم نمیدونم چقدر محوش شده بودم که صدای دیانا اومد که بلند جوری که همه بشنون گفت
- اووووو این دوتا رو بابا مجرد اینجاست ارسلان خوردیش که
همه رد نگاهشو دنبال کردن و رسیدن به ما خلاصه بازم شدیم سوژه اینا تا بهمون بخندن حالا خبر نداشتن که به خون هم تشنه ایم که صورتمو برگردوندم ولی هیچ تلاشی واسه باز کردن دست ارسلان که دور کمرم بود نکردم حس خوبی بهم میداد جوری که کلا حضور رضا رو فراموش کرده بودم ارسلان محرمم بود مشکلی نداشت که چشم گردوندم بین دختر پسرا که چشمم خورد به نازنین شوکه شدم این کی اومد که من نفهمیدم کنار نادیا ایستاده بود و خیره بود به پشت سرم که ارسلان ایستاده بود فوری برگشتم سمت ارسلان هه اینجارو ارسلان جونم خیره شده تو چشم نازنین جونش
نازنین قبلا چه رابطه ای با ارسلان داشته؟! 😂🤣چرا انقد بهتون میخندم😐میگما اصن یه کام نمیزارین 50 کام تا پارت بعدی💋😂
۱.۷k
۰۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.