رمان سفر برای عشق پارت ۳۰
رمان سفر برای عشق پارت ۳۰
تهیونگ : ا.ت چهخبرته ؟؟؟
ا.ت : حرف نزن برو دیر شده !!!
تهیونگ : باشه راست میگی
ویو بعد از رسیدن به ویلای مادر بزرگ
ا.ت : بزار زنگ بزنم بگم ما دم دریم
تهیونگ : باشه
ویو بعد از چند مین
♧ سلام ا.ت 👋
ا.ت : وای سلام زود باشید دیر شدددد
♡ سلام دیر شده ها زود برید
& وای سلام 👋
ا.ت : زود باش تهیونگا دیر شد الان دیر میرسیم وایییی !!!
تهیونگ : باشه باشه !!
ویو بعد از ۱۰ دقیقه
تهیونگ : بفرما ا.ت خانم حالا هی غر بزن دیر میرسیم!!
ا.ت : عه رسیدیم باشه زود باشید پیاده شید
ویو داخل فرودگاه
ا.ت : کی پرواز مارو صدا میکنن آخه؟؟
تهیونگ : وای ا.ت کم غر بزن
ویو تهیونگ
ا.ت همش غر میزد که دیر میرسیم چرا پرواز ما رو صدا نمیزنن که یهو پرواز مارو صدا زدن
تهیونگ : بیا حالا راحت شدی بریم ؟
ا.ت : وای آره بریم دلم خیلی به کره تنگ شده !!!!
ویو داخل هواپیما
♧ وای ا.ت من خوابم میاد یه ذره میخوابم رسیدیم بیدارم کن اوکی ؟
ا.ت : باشه باشه بخواب
♡ منم میخوابم منم بیدار کن دخترم باشه ؟
& منم همینطور
ا.ت : باشه بابا بخوابید بیدارشدن میکنم
ویو ا.ت
همه خوابیدن و بیدار کردنشون افتاد گردن من که یه دفعه دیدم یه چیزی افتاد رو شونم سر تهیونگ بود اون دوباره مثل یه فرشته کوچولو خوابیده بود سرش رو درست کردم تا اذیت نشه اون تو خواب خیلی کیوت میشه که دفعه دیدم یونتان هم روی پاهام خوابیده وای اون دوتا خیلی کیوتن پس تصمیم گرفتم یه عکس از هر دوتاشون بگیرم 😁😁😁
ادامه دارد...................
لایک ۷
کامنت ۷
🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈
تهیونگ : ا.ت چهخبرته ؟؟؟
ا.ت : حرف نزن برو دیر شده !!!
تهیونگ : باشه راست میگی
ویو بعد از رسیدن به ویلای مادر بزرگ
ا.ت : بزار زنگ بزنم بگم ما دم دریم
تهیونگ : باشه
ویو بعد از چند مین
♧ سلام ا.ت 👋
ا.ت : وای سلام زود باشید دیر شدددد
♡ سلام دیر شده ها زود برید
& وای سلام 👋
ا.ت : زود باش تهیونگا دیر شد الان دیر میرسیم وایییی !!!
تهیونگ : باشه باشه !!
ویو بعد از ۱۰ دقیقه
تهیونگ : بفرما ا.ت خانم حالا هی غر بزن دیر میرسیم!!
ا.ت : عه رسیدیم باشه زود باشید پیاده شید
ویو داخل فرودگاه
ا.ت : کی پرواز مارو صدا میکنن آخه؟؟
تهیونگ : وای ا.ت کم غر بزن
ویو تهیونگ
ا.ت همش غر میزد که دیر میرسیم چرا پرواز ما رو صدا نمیزنن که یهو پرواز مارو صدا زدن
تهیونگ : بیا حالا راحت شدی بریم ؟
ا.ت : وای آره بریم دلم خیلی به کره تنگ شده !!!!
ویو داخل هواپیما
♧ وای ا.ت من خوابم میاد یه ذره میخوابم رسیدیم بیدارم کن اوکی ؟
ا.ت : باشه باشه بخواب
♡ منم میخوابم منم بیدار کن دخترم باشه ؟
& منم همینطور
ا.ت : باشه بابا بخوابید بیدارشدن میکنم
ویو ا.ت
همه خوابیدن و بیدار کردنشون افتاد گردن من که یه دفعه دیدم یه چیزی افتاد رو شونم سر تهیونگ بود اون دوباره مثل یه فرشته کوچولو خوابیده بود سرش رو درست کردم تا اذیت نشه اون تو خواب خیلی کیوت میشه که دفعه دیدم یونتان هم روی پاهام خوابیده وای اون دوتا خیلی کیوتن پس تصمیم گرفتم یه عکس از هر دوتاشون بگیرم 😁😁😁
ادامه دارد...................
لایک ۷
کامنت ۷
🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈🌈
۵.۵k
۰۳ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.