عشق اشتباه 34
ات : نه تقصیر تو نیست تو نمیرفتی یروز دیگه اینکارو میکرد
کوک : الان خوبی
بدنت درد میکنه
ات به نشانه نه سرشو تکون میده و کوک اونو بغلش میکنه و میبرتش تو اتاق و میذارتش رو تخت و خودشم کنارش دراز میکشه یه ده دیقه همینجوری بدون حرف زدن موندن و ات همچنان توی بغل کوک بود
ویو کوک
خیلی بخاطر این اتفاق عصبی شده بودم ولی جلوی ات نشون ندادم چون خودشم درد داشت واسه همین جلوی خودمو گرفتم تا ده دیقه یک ربع چیزی نگم
بعد از اون دیگه اتو بغل کردم و اینا واسه همین یکم اروم شدم اتم اروم کردم واسه همین دیگه شروع به حرف زدن کردم
کوک : خودت درو باز کردی
ات : اره
چون فک کردم تویی
بعد که دیدم کایه سریع درو بستم ولی اون پاشو گذاشت لای در و درو باز کرد
کوک : فقط گردنتو بوسید
ات : اره
.
.
.
بعد از چهل دیقه که تو بغل هم بودیمو باهم حرف میزدیم
بعدشم تصمیم گرفتم برم حموم واسه همین به اتم تاکید کردم درو روی کسی باز نکنه و دم درم مراقب گذاشتم
.
.
.
ویو ات
خیلی حالم خراب بود دردم داشتم ولی خب یکم که با کوک حرف زدیم بهتر شدم
بعدشم کوک رفت حموم
چون میترسیدم اتفاقی بیوفته تو همون اتاق موندم و بیرون نرفتم
بارون خیلی شدید شده بود و سردم شده بود واسه همین تصمیم گرفتم یه لباس گرم تر بپوشم
لباسه خیلی گرم بود ولی یکم یقشو گشاد بود و هی از شونم میوفتاد اهمیت ندادم
وقتی لباسمو عوض کردم بعدش تصمیم گرفتم کشور های میزه ارایشمو مرتب کنم چون بهم ریخته بود
یلحظه چشم به خودم تو اینه افتاد که دیدم گردنم کبود شده
اصلا نباید کوک اینو میدید
واسه همین رفتم تا یه لباس یقه اسکی بپوشم
که دیدم هر دو لباسای یقه اسکیمو اجوما شسته و هنوز خیسه
همش دونبال راه حل بودم که یهو کوک با بالا تنه ی لخت جلوم وایساد
وقتی دیدمش بدون هیچ اختیاری برگشتم و پشتمو بهش کردم
که دیدم کوک از پشت بغلم کرده و در گوشم حرف میزنه
کوک : اینهمه ترس برا چیه بیبی
ات : من میرم بیرون
کوک : کجا
ات : برم بیرون دیگه
که کوک اتو برگردوند و یه دیوار چسبوندنش
کوک : تا جایی که من میدونم نباید از دوسپسرت خجالت بکشی
ات : خب باشه میشه من برم بیرون توام لباستو عوض کردی بیای بیرون؟
کوک : همین یبار اینکارو انجام میدم اونم بخاطر اینکه پریودی نمیخوام اذیتت کنم
ات : باشه...
خب برو کنار دیگه
کوک : اها باشه
رفت کنار و ات از اتاق اومد بیرون
لطفا حمایت ✨🐴
کوک : الان خوبی
بدنت درد میکنه
ات به نشانه نه سرشو تکون میده و کوک اونو بغلش میکنه و میبرتش تو اتاق و میذارتش رو تخت و خودشم کنارش دراز میکشه یه ده دیقه همینجوری بدون حرف زدن موندن و ات همچنان توی بغل کوک بود
ویو کوک
خیلی بخاطر این اتفاق عصبی شده بودم ولی جلوی ات نشون ندادم چون خودشم درد داشت واسه همین جلوی خودمو گرفتم تا ده دیقه یک ربع چیزی نگم
بعد از اون دیگه اتو بغل کردم و اینا واسه همین یکم اروم شدم اتم اروم کردم واسه همین دیگه شروع به حرف زدن کردم
کوک : خودت درو باز کردی
ات : اره
چون فک کردم تویی
بعد که دیدم کایه سریع درو بستم ولی اون پاشو گذاشت لای در و درو باز کرد
کوک : فقط گردنتو بوسید
ات : اره
.
.
.
بعد از چهل دیقه که تو بغل هم بودیمو باهم حرف میزدیم
بعدشم تصمیم گرفتم برم حموم واسه همین به اتم تاکید کردم درو روی کسی باز نکنه و دم درم مراقب گذاشتم
.
.
.
ویو ات
خیلی حالم خراب بود دردم داشتم ولی خب یکم که با کوک حرف زدیم بهتر شدم
بعدشم کوک رفت حموم
چون میترسیدم اتفاقی بیوفته تو همون اتاق موندم و بیرون نرفتم
بارون خیلی شدید شده بود و سردم شده بود واسه همین تصمیم گرفتم یه لباس گرم تر بپوشم
لباسه خیلی گرم بود ولی یکم یقشو گشاد بود و هی از شونم میوفتاد اهمیت ندادم
وقتی لباسمو عوض کردم بعدش تصمیم گرفتم کشور های میزه ارایشمو مرتب کنم چون بهم ریخته بود
یلحظه چشم به خودم تو اینه افتاد که دیدم گردنم کبود شده
اصلا نباید کوک اینو میدید
واسه همین رفتم تا یه لباس یقه اسکی بپوشم
که دیدم هر دو لباسای یقه اسکیمو اجوما شسته و هنوز خیسه
همش دونبال راه حل بودم که یهو کوک با بالا تنه ی لخت جلوم وایساد
وقتی دیدمش بدون هیچ اختیاری برگشتم و پشتمو بهش کردم
که دیدم کوک از پشت بغلم کرده و در گوشم حرف میزنه
کوک : اینهمه ترس برا چیه بیبی
ات : من میرم بیرون
کوک : کجا
ات : برم بیرون دیگه
که کوک اتو برگردوند و یه دیوار چسبوندنش
کوک : تا جایی که من میدونم نباید از دوسپسرت خجالت بکشی
ات : خب باشه میشه من برم بیرون توام لباستو عوض کردی بیای بیرون؟
کوک : همین یبار اینکارو انجام میدم اونم بخاطر اینکه پریودی نمیخوام اذیتت کنم
ات : باشه...
خب برو کنار دیگه
کوک : اها باشه
رفت کنار و ات از اتاق اومد بیرون
لطفا حمایت ✨🐴
۵.۸k
۲۹ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.