پارت ۳

تهیونگ:ع؟
کوک:به گوشم خورد دوست شدید...زیاد با ا.ت گرم نگیر..اون مال منه فهمیدی؟وگرنه جلو نور آفتاب میسوزونمت!
تهیونگ:*زل زدن*چی؟!تو.. تو از کجا فهمیدی؟!
کوک:*پایین دادن ماسک تهیونگ*من میدونم خوناشامی...منم همزادتم!
تهیونگ:*درشت شدن چشم*هی!ک چی میخوای لوم بدی؟اینقدر مغرور نشو!باشه. باهاش کاری ندارم مگه باهاش نسبتی داری؟!
کوک:من دوست پسرشم!
تهیونگ:شوخی نکن...اصلا بهت نمیخوره!
کوک:بهت هشدار دادم بهش نزدیک شی حلالت نمیکنم!
تهیونگ:باشه...*راه افتادن**تودل حرف زدن:فک کرده کیه؟!
صبح زور بعد
ا.ت:سلام تهیونگ!
تهیونگ:*محل ندادن*
ا.ت:تهیونگ؟
کوک:ا.ت!سلام!صبحت بخیر !میخوای امروز قرار بزاریم تو خونه ما؟
ا.ت:نه...تو خطرناکی...
کوک:نگران نباش من به دوست دخترم کاری ندارم!
ا.ت:چی؟!دو..دوست دختر؟کوک..!شوخیت گرفته؟؟!نمیدونم میام یا نه ولی منتظرم نباش..
کوک:*گرفتن دست ا.ت*
ا.ت:سرخ شدن*
شب:
ا‌.ت:فک کنم خونش اینجاس...*زنگ زدن*
کوک:ا.ت!خوشحالم میبینمت!داشتم نا امید میشدم از اومدنت..!