فقط برای تو P18
رفتیم پایین مامانم نودل درست کرده بود.
یه کم خوردیم
_خب خاله من دیگه برم دستتون درد نکنه
=عمرااا اگه بزارم بزی شما شام میخوری بعد میری
_نه آخ....
÷رو حرف خاله هم حرف میزنی ؟؟
_چ..چشمم
*هی با چشام به مامانم اشاره میدادم که نگو بمون نگووو..چقدرم توجه کرد میخواد شام هم اینجا بمونه ایششش... چیکار کنم حالا؟ اگه با هم تنها شیم نمیتونم تو چشماش نگاه کنم!
÷دخترم جیمین ماشینش خراب شده!من و مامانت میریم دنبال جیمین و هانا... زود میایم
ای به خشکی شانسس..چه غلطی کنم حالا..انگار نه انگار این پسره به دخترشون خیانت کرده ...
+هوفففففف...باشه
رفتن و من و با این تنها گذاشتن..نایول هم خوابه...
نکنه...نه نه اونجوری هم نیست...
نگاه های خیره ای رو خودم حس کردم...
گونه هام از خجالت سرخ شده بود
سرمو اوردم بالا داشت با پوزخند بهم نگاه میکرد...
+چ..چیه چرا اونجوری نگام میکنی
_نمیتونم به مادر بچم نگاه کنم؟؟(شیطانی)
+مادر بچم و زهر مار.. ایش( تو دلش)
چرا داره هی میاد نزدیک...
+یااا چیکار میکنی
بدو بدو رفتم بالا تواتاقم و به در تکیه دادم نایول هنوز خواب بود
رفتم پتو رو بکشم روش که در و باز کرد و اومد تو ...
به پشتم نگاه نکردم میترسیدم خب...
سایش افتاد رو تخت برگشتم سمتش که هی بهم نزدیک شد جوری که رو تخت خوابیده بودم...
شروع به بوسیدنم کرد...بازم بدنم بی حس شد ...
دلم برای لباش تنگ شده بود.....
دوباره قلبم به مغزم فرمان داد
درسته من نتونستم دربرابرش دووم بیارم ...دوستش داشتم...بی نهایت
○بابای داری چیکار....
وحشت زده بلند شدیم...
+نبینمت تهیونگ...
_(لبخند شیطانی) دیدی بالاخ...
+برو نبینمتتتت (عصبانیت)
+بریم مامانی ...بریم صورتتو بشور
#رمان#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#کیدراما#کی_پاپ#کیپاپ#تهکوک#فیک#جیمین#نامجون#جی_هوپ#شوگا#جین
حمایتتتتتت پلیزز♥️♥️
یه کم خوردیم
_خب خاله من دیگه برم دستتون درد نکنه
=عمرااا اگه بزارم بزی شما شام میخوری بعد میری
_نه آخ....
÷رو حرف خاله هم حرف میزنی ؟؟
_چ..چشمم
*هی با چشام به مامانم اشاره میدادم که نگو بمون نگووو..چقدرم توجه کرد میخواد شام هم اینجا بمونه ایششش... چیکار کنم حالا؟ اگه با هم تنها شیم نمیتونم تو چشماش نگاه کنم!
÷دخترم جیمین ماشینش خراب شده!من و مامانت میریم دنبال جیمین و هانا... زود میایم
ای به خشکی شانسس..چه غلطی کنم حالا..انگار نه انگار این پسره به دخترشون خیانت کرده ...
+هوفففففف...باشه
رفتن و من و با این تنها گذاشتن..نایول هم خوابه...
نکنه...نه نه اونجوری هم نیست...
نگاه های خیره ای رو خودم حس کردم...
گونه هام از خجالت سرخ شده بود
سرمو اوردم بالا داشت با پوزخند بهم نگاه میکرد...
+چ..چیه چرا اونجوری نگام میکنی
_نمیتونم به مادر بچم نگاه کنم؟؟(شیطانی)
+مادر بچم و زهر مار.. ایش( تو دلش)
چرا داره هی میاد نزدیک...
+یااا چیکار میکنی
بدو بدو رفتم بالا تواتاقم و به در تکیه دادم نایول هنوز خواب بود
رفتم پتو رو بکشم روش که در و باز کرد و اومد تو ...
به پشتم نگاه نکردم میترسیدم خب...
سایش افتاد رو تخت برگشتم سمتش که هی بهم نزدیک شد جوری که رو تخت خوابیده بودم...
شروع به بوسیدنم کرد...بازم بدنم بی حس شد ...
دلم برای لباش تنگ شده بود.....
دوباره قلبم به مغزم فرمان داد
درسته من نتونستم دربرابرش دووم بیارم ...دوستش داشتم...بی نهایت
○بابای داری چیکار....
وحشت زده بلند شدیم...
+نبینمت تهیونگ...
_(لبخند شیطانی) دیدی بالاخ...
+برو نبینمتتتت (عصبانیت)
+بریم مامانی ...بریم صورتتو بشور
#رمان#تهیونگ#جونگ_کوک#بی_تی_اس#کیدراما#کی_پاپ#کیپاپ#تهکوک#فیک#جیمین#نامجون#جی_هوپ#شوگا#جین
حمایتتتتتت پلیزز♥️♥️
۱۵.۹k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.