پارت نهم

سهون________________________________________
کم کم دارم بهش عادت میکنم کلی تو این مدت بهم کمک کرده . آروم آروم میخوای قضیه ی یونا و یوهان رو بهش بگم. اما میترسم نسبت بهم سرد شه.فعلا تنها کسیه کی دارم .
سهون_بین باید راجب موضوعی با هم صحبت کنیم
ا/ت_ می‌شنوم
شروع کردم به گفتنش
°فلش بک سه سال قبل °
سهون با گریه از خونه زد بیرون .
سهون________________________________________
دیگه تحمل این یکی رو نداشتم .
آخه چرا الان؟چرا وقتی من تو این روزای لعنتیم؟؟
هیچ کس حتی ......حتی منو درکم نمی کنه .
کای داره بهم زنگ میزنه .
اشکامو پاک کردم بهش جواب دادم .
سهون_بله چیه
کای_چرا صدات گرفته
سهون_فقط حرفتو بزن
اینو با داد گفتم
کای_باشه جوش نیار فقط امشب میریم بار یونا هم هست میخوای تو هم بیای .
سهون _ نه ...نه حتی فکرشم نکن
کای _ چیزی...
وسط حرفش قطع کردم .
دیگه نمی خوام هیچ کدومشون رو ببینم .
دختره ی ع*ن داره جشن میگیره .
رفتم خونه تا وارد شدم در و که بستم یکی در زد ‌.
درو وا کردم .
سهون_ کیه؟
_ اسمم یوهانه کاملا میشناسمت ولی تو منو نمی شناسی
_کارت چیه ؟؟
_ دعوتم نمی کنی بیام تو
و خودش اومد داخل
یوهان_ یه پیشنهاد دارم
سهون_چی؟
یوهان_تو پسر زرنگی هستی چند تا محموله ی مواد مخدر ه که باید توی انبار جا ساز کنی
سهون_ چی کار کنممممم؟

امیدوارم خوشتون بیاد 💕
لایک و کامنت یادت نره لاولی ❤️