مافیای خشن من
ᏢᎯᏒᎿ⁶
موهامو باز کردم و گذاشتم سمت کبودیام دستمامم زیر میز مخفی کردم...
(جیمین/ویو)
وقتی نگاهم به ا.ت خورد متوجه شدم گردنش کبوده و دستاشم نگاه کردم بدتر از گردنش بود
معلوم بود کار تهیونگه...تهیونگ تو مجازات کردن کارش حرف نداشت
(پایان ویو)
(ا.ت)
بالاخره جلسه تموم شد و ماام رفتیم اتاق و بعدش جیمین اومد داخل و به من اشاره کرد بیام بیرون
رفتم بیرون پیشش
"خوبی؟
ا.ت:مرسی
"گردنت...
ا.ت:هوووم...خورده به...د...در
"دروغ نگو بهم
ا.ت:نمیگم
"دستاتم خورده به در؟من میدونم تهیونگ این کارو باهات کرده چرا؟
ا.ت:نه...
"میگم بگو(داد)
ا.ت: خ....خب منن به..ش سیلی زدم
"منم بودم اینجوری کبود میشدم...دیوونه ای؟
ا.ت:یااا چی میگی داشت تو گوشیم فضولی میکردد
"به هرحال از من گفتن بود...به این راحتیا از دستش خلاص نمیشی..
بعد اینکه این حرفو گفت رفت و منم رفتم دوباره شروع کردم به کار
محو کبودیای دستام شدم که در باز شد
_ا.ت
ا.ت:ها
_(زل میزنه بهش🥲🔪)
ا.ت:خبب بله
_پس فردا پارتیه تو عمارتم...همه کارمندای شرکت دعوتن تو که دیگه منشی شخصیمی..پماد بگیر بزن به کبودیات
ا.ت:دسته گل توعه
_با من بحث نکن
ا.ت:اگه کنم چی میشه؟؟(داد)
_اونموقع دیگه خونت پای خودت(پوزخند)
اینو گفت و رفت بیرون گوشیمم که نمیداد حتما مین وو نگرانم شده عیییییش من چه دوستیم اههههههه
برق اتاقو خاموش کردم منشیم رفته بود منم داشتم میرفتم که رئییسو دیدم تو پله ها
ا.ت:رئیییییس(لوس)
_بله
ا.ت:میشه گوشیمو بدی
_نه
ا.ت:رئییس لطفاا دوستم نگرانمه اون روز میخواستم برم پیشش ترسیدده بود
_گفتم نه
ا.ت:رئییس..
_ا.تتت برو یکم به کارات برس
ا.ت:تو زندگیمو نابود کردی..ازت متنفرم(داد)
داشتم میرفتم که دستمو کشید که چسبیدم بهش و دستشو گذاشت دور کمرم
داشت میومد سمت لبام که صورتمو برگردوندم اون ور که زبون داغشو روی گردنم حس کردم
اب دهنمو قورت دادم و متعجب به دیوار زل زده بودم
ازم جدا شد و نگام میکرد
_بیبی منو مقصر اینجورچیزا ندون تقصیر خودت بود(بم)
بعدشم رفت و منم پشتش رفتم و سوار مترو شدم و رفتم بوسان و بعدشم رفتم پماد برای کبودیم خریدم و رفتم به فروشگاها سر زدم و یه لباس خوشگل خریدم و رفتم خونه
و رفتم حموم و موهامو خشک کردم و یه لباس کوتاه پوشیدم کل کبودیام تو رخ بود
اروم اروم به انگشتم پمادو میزدم به کبودیام و رفتم نودل و کیمچی خوردم و با گوشیم بازی کردم و بعدشم از خستگی زیاد خوابم برد....
~~~~~~~~~~~~~~~~♡~~~~~~~~~~~~~~
ام امیدوارم لذت برده باشین:>
شرط نداره(ادمین خوبیم نه🥲👐)
موهامو باز کردم و گذاشتم سمت کبودیام دستمامم زیر میز مخفی کردم...
(جیمین/ویو)
وقتی نگاهم به ا.ت خورد متوجه شدم گردنش کبوده و دستاشم نگاه کردم بدتر از گردنش بود
معلوم بود کار تهیونگه...تهیونگ تو مجازات کردن کارش حرف نداشت
(پایان ویو)
(ا.ت)
بالاخره جلسه تموم شد و ماام رفتیم اتاق و بعدش جیمین اومد داخل و به من اشاره کرد بیام بیرون
رفتم بیرون پیشش
"خوبی؟
ا.ت:مرسی
"گردنت...
ا.ت:هوووم...خورده به...د...در
"دروغ نگو بهم
ا.ت:نمیگم
"دستاتم خورده به در؟من میدونم تهیونگ این کارو باهات کرده چرا؟
ا.ت:نه...
"میگم بگو(داد)
ا.ت: خ....خب منن به..ش سیلی زدم
"منم بودم اینجوری کبود میشدم...دیوونه ای؟
ا.ت:یااا چی میگی داشت تو گوشیم فضولی میکردد
"به هرحال از من گفتن بود...به این راحتیا از دستش خلاص نمیشی..
بعد اینکه این حرفو گفت رفت و منم رفتم دوباره شروع کردم به کار
محو کبودیای دستام شدم که در باز شد
_ا.ت
ا.ت:ها
_(زل میزنه بهش🥲🔪)
ا.ت:خبب بله
_پس فردا پارتیه تو عمارتم...همه کارمندای شرکت دعوتن تو که دیگه منشی شخصیمی..پماد بگیر بزن به کبودیات
ا.ت:دسته گل توعه
_با من بحث نکن
ا.ت:اگه کنم چی میشه؟؟(داد)
_اونموقع دیگه خونت پای خودت(پوزخند)
اینو گفت و رفت بیرون گوشیمم که نمیداد حتما مین وو نگرانم شده عیییییش من چه دوستیم اههههههه
برق اتاقو خاموش کردم منشیم رفته بود منم داشتم میرفتم که رئییسو دیدم تو پله ها
ا.ت:رئیییییس(لوس)
_بله
ا.ت:میشه گوشیمو بدی
_نه
ا.ت:رئییس لطفاا دوستم نگرانمه اون روز میخواستم برم پیشش ترسیدده بود
_گفتم نه
ا.ت:رئییس..
_ا.تتت برو یکم به کارات برس
ا.ت:تو زندگیمو نابود کردی..ازت متنفرم(داد)
داشتم میرفتم که دستمو کشید که چسبیدم بهش و دستشو گذاشت دور کمرم
داشت میومد سمت لبام که صورتمو برگردوندم اون ور که زبون داغشو روی گردنم حس کردم
اب دهنمو قورت دادم و متعجب به دیوار زل زده بودم
ازم جدا شد و نگام میکرد
_بیبی منو مقصر اینجورچیزا ندون تقصیر خودت بود(بم)
بعدشم رفت و منم پشتش رفتم و سوار مترو شدم و رفتم بوسان و بعدشم رفتم پماد برای کبودیم خریدم و رفتم به فروشگاها سر زدم و یه لباس خوشگل خریدم و رفتم خونه
و رفتم حموم و موهامو خشک کردم و یه لباس کوتاه پوشیدم کل کبودیام تو رخ بود
اروم اروم به انگشتم پمادو میزدم به کبودیام و رفتم نودل و کیمچی خوردم و با گوشیم بازی کردم و بعدشم از خستگی زیاد خوابم برد....
~~~~~~~~~~~~~~~~♡~~~~~~~~~~~~~~
ام امیدوارم لذت برده باشین:>
شرط نداره(ادمین خوبیم نه🥲👐)
۶.۷k
۱۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.