چن پارتی جیمین پارت: ۵
سه جین: چ چه کاری
جیمین: چیز خاصی نیس فقط میخوام ی مدت نقش دوس دخترمو بازی کنی
سه جین: میفهمی چی میگی امکان نداره
جیمین: ازت نظر نخواستم مجبوری دوست دخترم باشی
سه جین: من نمیخوام چرا مجبور باشم
کنارش زدمو رفتم سمت خونه
سه جین:عوضی چی داره میگه
مث خودش گفتم
_باید دوست دخترم شی
آیییش عصاب ادمو خورد میکنه بمیرمم این پیشنهادشو قبول نمیکنم حتی اگه بیشتر از قبل بخواد اذیتم کنه
ذهنم خیلی درگیر اون حرفش بود
وقتی رسیدم خونه بعد اینکه لباسمو عوض کردم ی راس سمت کافه راه افتادم با صدای گوشیم از جیبم درش اووردم دیدم هاناس حالا جوابشو چی بدم
هانا: هی کیم سه جین زنده ای
سه جین: ارع زنده ام
هانا: یجوری ازشون تعریف کردی گفتم حتما کشتنت جنازتم انداختن تو جنگل
سه جین: یاااااا دراون حدم نیست(خنده)
حقم داشت اینجوری فک کنه چون با تعریفی که من ازشون کردم همچین کاریم میکنن
هانا: خب بگو ببینم چیکارت داشت
سه جین: هیچی چیز مهمی نبود
هانا: میگم گفت چی
سه جین: فقط خواست بهم بگه که بهت بگم زیاد سر به سرشون نزاری
هانا: هه فک کرده ولش میکنم عوضی رو
سه جین: بخدا خودم میکشمت لی هانا
هانا: خفه شو
سه جین: ادبم که حالیت نیست
هانا: نه متاسفانه بابام انقد درگیر بفاک دادن مامانم بود یادش رف تربیتم کنه
سه جین: تو چرا اصن حیا نداری
هانا: خو گفتم که بابام......
نزاشتم ادامه بده و حرفشو قط کردم چون میدونستم میخواد چی بگه
سه جین: باشه باشه فهمیدم نمیخواد ادامه بدی، چیکار میکنی
هانا: کلاس خصوصی دارم بازم کلی معلم برام گرفتن واسه ازمونا
سه جین: یااا باید خوشحالم باشی که خانوادت انقد به فکرتن مث من نیستی که هیچکدومشونو ندارم
هانا: هه چرا الکی خودمو گول بزنم وقتی فقط بخاطر منفعت خودشون اینکارارو میکنن
درست میگف پدر و مادرش اصلا شبیه ی پدرو مادر واقعی براش نبودن و هیچوقت باهاش مث بچه اشون رفتار نکردن فقط به درس خوندنش هروقت حتی 1 نمره کم میاوورد تا مدت طولانی تو اتاقش زندونیش میکردن که درس بخونه و امتحان های بعدیشو نمره کامل بگیره حتی هانا خودش بعضی وقتا شک میکنه اونا پدر و مادر واقعیش باشن
جیمین: چیز خاصی نیس فقط میخوام ی مدت نقش دوس دخترمو بازی کنی
سه جین: میفهمی چی میگی امکان نداره
جیمین: ازت نظر نخواستم مجبوری دوست دخترم باشی
سه جین: من نمیخوام چرا مجبور باشم
کنارش زدمو رفتم سمت خونه
سه جین:عوضی چی داره میگه
مث خودش گفتم
_باید دوست دخترم شی
آیییش عصاب ادمو خورد میکنه بمیرمم این پیشنهادشو قبول نمیکنم حتی اگه بیشتر از قبل بخواد اذیتم کنه
ذهنم خیلی درگیر اون حرفش بود
وقتی رسیدم خونه بعد اینکه لباسمو عوض کردم ی راس سمت کافه راه افتادم با صدای گوشیم از جیبم درش اووردم دیدم هاناس حالا جوابشو چی بدم
هانا: هی کیم سه جین زنده ای
سه جین: ارع زنده ام
هانا: یجوری ازشون تعریف کردی گفتم حتما کشتنت جنازتم انداختن تو جنگل
سه جین: یاااااا دراون حدم نیست(خنده)
حقم داشت اینجوری فک کنه چون با تعریفی که من ازشون کردم همچین کاریم میکنن
هانا: خب بگو ببینم چیکارت داشت
سه جین: هیچی چیز مهمی نبود
هانا: میگم گفت چی
سه جین: فقط خواست بهم بگه که بهت بگم زیاد سر به سرشون نزاری
هانا: هه فک کرده ولش میکنم عوضی رو
سه جین: بخدا خودم میکشمت لی هانا
هانا: خفه شو
سه جین: ادبم که حالیت نیست
هانا: نه متاسفانه بابام انقد درگیر بفاک دادن مامانم بود یادش رف تربیتم کنه
سه جین: تو چرا اصن حیا نداری
هانا: خو گفتم که بابام......
نزاشتم ادامه بده و حرفشو قط کردم چون میدونستم میخواد چی بگه
سه جین: باشه باشه فهمیدم نمیخواد ادامه بدی، چیکار میکنی
هانا: کلاس خصوصی دارم بازم کلی معلم برام گرفتن واسه ازمونا
سه جین: یااا باید خوشحالم باشی که خانوادت انقد به فکرتن مث من نیستی که هیچکدومشونو ندارم
هانا: هه چرا الکی خودمو گول بزنم وقتی فقط بخاطر منفعت خودشون اینکارارو میکنن
درست میگف پدر و مادرش اصلا شبیه ی پدرو مادر واقعی براش نبودن و هیچوقت باهاش مث بچه اشون رفتار نکردن فقط به درس خوندنش هروقت حتی 1 نمره کم میاوورد تا مدت طولانی تو اتاقش زندونیش میکردن که درس بخونه و امتحان های بعدیشو نمره کامل بگیره حتی هانا خودش بعضی وقتا شک میکنه اونا پدر و مادر واقعیش باشن
۱۰.۲k
۱۰ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.