مرگ و زندگی (پارت چهار)
*همه میرن تو اتاقاشون*
ویو: رنا
خیلی نگران اکاری و رینام البته اگاری که نه اخه اونقدری زبون داره که بتوانه مراقب خودش باشه ولی میترسم اخرش همون زبون به کشتن بدش رینام زیادی شیطونی میکنه اتاق کناریه منه و سر صداش میاد که داره جیغ جیغ میکنه یعنی برم بهش سره بزنم؟ شاید الکی نگرانم اصلا ولی بازم باید بهش سر بزنم ولی جدا از اون اون یارو صورتیه گفت بیرون نریم از اتاقا این منو میترسونه اگه بیدارش کنم چی بازم خواهرم مهم تره میرم.
بلند شدم و رفتم سمت اتاقش با صدایه خنده هاش خیالم راحت میشد درو باز کردم و با دیدن اون صحنه شکه شدم
اون یه ادم بود اما دندوناش زیادی تیش بود اون کوچولو کی بود کنارش اونم به نظرم ادم بثد ولی اون یکی چرا داشت خواهرمو بو میکشید پس صدا خندش برا این بود تا خواست گاز بگیره حیغ بلندی کشیدم اما همزمان با جیغم یکی محکم زد تو سرم همون کوچیکه بود
چیفویو: مزاحم کار باجی سان نشو داره شناساییش میکنه
گوشاش زیادی کیوت بود دوم نیاوردمو سرشو ناز کردم دمشو تند تند تکون میداد و چشماشو بسته بود خیلی ناز بوددددددددد نزدیک بود خون دماغ شم که اون یکی ال و سمتم گرفت
باجی: من باجیم به قلعه ما خوش امدین اینم بگیر لازمت میشه اون هنوز بزرگ نشده مثل من تا دم و گوشه بزرگی داشته باشه چیفویو تو مرحله گربه سانانه پشته گوشش و بخارون خوشش میاد
طبق گفتش انجام دادم و ا داشت غییره قابل تحمل میشد که بله خون دماغ شدم دستم ورداشتم سریع دستمالو گرفتم جلو بینیم تا وقتی که بند بیاد نمیدونم چرا ولی باهاشون راحت بودم دوی باجی دور زدم و چشمم به دمش خورد یه دمه نازو پشمالو بود دوس داشتم دست بزنم
رنا: میشه به دمت دست بزنم
باجی: عیبی نداره راحت باش
دمشو گرفتم و ناز کردم زیادی نرم بود مثل پشمک چشمم به گوشاش خورد که حرکت میکردم خواستم نازش کنم که چنگ انداخت...
ویو: رنا
خیلی نگران اکاری و رینام البته اگاری که نه اخه اونقدری زبون داره که بتوانه مراقب خودش باشه ولی میترسم اخرش همون زبون به کشتن بدش رینام زیادی شیطونی میکنه اتاق کناریه منه و سر صداش میاد که داره جیغ جیغ میکنه یعنی برم بهش سره بزنم؟ شاید الکی نگرانم اصلا ولی بازم باید بهش سر بزنم ولی جدا از اون اون یارو صورتیه گفت بیرون نریم از اتاقا این منو میترسونه اگه بیدارش کنم چی بازم خواهرم مهم تره میرم.
بلند شدم و رفتم سمت اتاقش با صدایه خنده هاش خیالم راحت میشد درو باز کردم و با دیدن اون صحنه شکه شدم
اون یه ادم بود اما دندوناش زیادی تیش بود اون کوچولو کی بود کنارش اونم به نظرم ادم بثد ولی اون یکی چرا داشت خواهرمو بو میکشید پس صدا خندش برا این بود تا خواست گاز بگیره حیغ بلندی کشیدم اما همزمان با جیغم یکی محکم زد تو سرم همون کوچیکه بود
چیفویو: مزاحم کار باجی سان نشو داره شناساییش میکنه
گوشاش زیادی کیوت بود دوم نیاوردمو سرشو ناز کردم دمشو تند تند تکون میداد و چشماشو بسته بود خیلی ناز بوددددددددد نزدیک بود خون دماغ شم که اون یکی ال و سمتم گرفت
باجی: من باجیم به قلعه ما خوش امدین اینم بگیر لازمت میشه اون هنوز بزرگ نشده مثل من تا دم و گوشه بزرگی داشته باشه چیفویو تو مرحله گربه سانانه پشته گوشش و بخارون خوشش میاد
طبق گفتش انجام دادم و ا داشت غییره قابل تحمل میشد که بله خون دماغ شدم دستم ورداشتم سریع دستمالو گرفتم جلو بینیم تا وقتی که بند بیاد نمیدونم چرا ولی باهاشون راحت بودم دوی باجی دور زدم و چشمم به دمش خورد یه دمه نازو پشمالو بود دوس داشتم دست بزنم
رنا: میشه به دمت دست بزنم
باجی: عیبی نداره راحت باش
دمشو گرفتم و ناز کردم زیادی نرم بود مثل پشمک چشمم به گوشاش خورد که حرکت میکردم خواستم نازش کنم که چنگ انداخت...
۵۲۶
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.