p15
لعنتی اتو برده زود زنگ زدم جیمینو همه چیزو بهش گفتم خودمم زود رفتم رد اتو بزنم... خوشبختانه تو گوشیش ردیاب دارع که به گوشی منو و جیمین وصله
ات ویو *
وقتی بهوش اومدم رو زمین خوابیده بودم بلند شدم وایستادم یکم که راه رفتم با صورت خوردم زمین دیدم پامو با زنجیر بستن
ات: من چرا اینجام؟ چه اتفاقی افتاد؟
که دیدم در باز شد و
جونگ سوک: بهوش اومدی بیب؟
ات: تو چرا....
جونگ سوک: بزار واضح بگم، من و بردارت و دوست پسرت دشمن همیم و الان تو رو گرفتم تا کنترلشون رو تو دست بگیرم
ات: توکه گفتی دوستیم مرتیکه
جونگ سوک: از همین اول داری کاری میکنی بهت اسیب برسه
ات:راحت باش اسیب بزن... چیکار میخوای بکنی، شلاق بزنی یا لگد بزنی هاا؟
جونگ سوک: میدونی، یه کار بهتر سراغ دارم (پوزخند)
پامو باز کردو کولم کرد
ات: هی... منو بزار زمییین
جونگ سوک: نه به این راحتی
منو برد تو یه اتاق و درو قفل کرد و منو انداخت رو تخت
ات: مرتیکه چندش
خواستم بلند شم که دوباره انداختم رو تخت و روم خیمه زد
جونگ سوک: وقتی تا صبح زیرم ناله کردی میفهمی باید درست باهام صحبت کنی (پوزخند)
ات: به من دست نزننن(داد)
جونگ سوک: هییسس بیبی گرل
دستشو برد زیر بلیزم
ات: هق... نکن مرتیکه عوضییی... هق
هرچقدر سعی میکردم از زیرش در برم و هولش میدادم بازم اون زورش بیشتر بود
داشت لباس منو خودشو در می اورد که هق هقام اوج گرفت
ات: عوضی، هرزه،مرتیکه دیوونه نکنننن... هق (گریه)
سرشو برد تو گردنم و بو کرد
جونگ سوک: بوی خوبی میدی بیبی گرل
میخواست واردم کنه که در با شدت شکست و صدای تفنگ اومد
شوگا: مرتیکه عوضی جنونی... چطور جرعت کردی به چیزی که برای منه دست بزنییی(داد)
شوگا ویو *
جیمین بهم زنگ زد و گفت جونگ سوک اتو دزدیده و یه ادرس فرستادو گفت عمارت جونگ سوک اونجاست منم خیلی زود رفتم وقتی رسیدم صدای ات از یه اتاق میاد در قفل بود، درو شکستمو رفتم تو که دیدم اون عوضی رو ات خیمه زده و میخواد بهش تجاوز کنه اصلحمو در اوردمو بهش شلیک کردم که پرت شد اونور
زود رفتم سمت ات
شوگا: حالت خوبه؟ کاری که نکرد
ات: هق شوگااا
پرید بغلم
ات: من خوبم
ات ویو
یدفعه یادم اومد لختم زود پتو رو کشیدم دورم
شوگا: خنده... چیشد؟
ات: من لختم
شوگا: تو دوست دخترمیی
ات: شوگاااا... روتو کن اونور لباسمو بپوشم
شوگا: خنده.... باشه
ات: این خنده های لثه ایتو خیلی دوست دارم
شوگا: منم خنده هاتو خیلی دوست دارم وقتی میخندی انگار دنیارو بهم دادن
ات: خنده... خب حالا میخوام لباس بپوشم
شوگا: باووشه
سوجون ویو *
مجبور شدم برم خونه چون جیمین گفت شوگا رو میفرسته... خب مثلا من جانشین مافیااام، دوستم تو خطره میخوام نجاتش بدممم
داشتم غر میزدم که گوشیم زنگ زد جیمین بود گفت ات حالش خوبه و رفته خونه... خوبه دیگه الان حالش خوبه
ات ویو
لباسوو پوشیدم شوگا براید بغلم کرد برد تو ماشین
ات: دیگه میتونم خودم راه برم
شوگا:خودم میخواستم بیارمت
ات: لبخند
شوگا: میای عمارت من؟ چون خودت تنهایی
ات: نمیدونم... تو بیا پیش من... راستی جیمین چرا رفته امریکا؟
شوگا: باشه خودم میام... بخواطر یه کار خیلی مهم... یه جلسه
ات: اها
ادامه دارد...
شرط نداره هر وقت صلاح دیدم میزارم 😂😅
ات ویو *
وقتی بهوش اومدم رو زمین خوابیده بودم بلند شدم وایستادم یکم که راه رفتم با صورت خوردم زمین دیدم پامو با زنجیر بستن
ات: من چرا اینجام؟ چه اتفاقی افتاد؟
که دیدم در باز شد و
جونگ سوک: بهوش اومدی بیب؟
ات: تو چرا....
جونگ سوک: بزار واضح بگم، من و بردارت و دوست پسرت دشمن همیم و الان تو رو گرفتم تا کنترلشون رو تو دست بگیرم
ات: توکه گفتی دوستیم مرتیکه
جونگ سوک: از همین اول داری کاری میکنی بهت اسیب برسه
ات:راحت باش اسیب بزن... چیکار میخوای بکنی، شلاق بزنی یا لگد بزنی هاا؟
جونگ سوک: میدونی، یه کار بهتر سراغ دارم (پوزخند)
پامو باز کردو کولم کرد
ات: هی... منو بزار زمییین
جونگ سوک: نه به این راحتی
منو برد تو یه اتاق و درو قفل کرد و منو انداخت رو تخت
ات: مرتیکه چندش
خواستم بلند شم که دوباره انداختم رو تخت و روم خیمه زد
جونگ سوک: وقتی تا صبح زیرم ناله کردی میفهمی باید درست باهام صحبت کنی (پوزخند)
ات: به من دست نزننن(داد)
جونگ سوک: هییسس بیبی گرل
دستشو برد زیر بلیزم
ات: هق... نکن مرتیکه عوضییی... هق
هرچقدر سعی میکردم از زیرش در برم و هولش میدادم بازم اون زورش بیشتر بود
داشت لباس منو خودشو در می اورد که هق هقام اوج گرفت
ات: عوضی، هرزه،مرتیکه دیوونه نکنننن... هق (گریه)
سرشو برد تو گردنم و بو کرد
جونگ سوک: بوی خوبی میدی بیبی گرل
میخواست واردم کنه که در با شدت شکست و صدای تفنگ اومد
شوگا: مرتیکه عوضی جنونی... چطور جرعت کردی به چیزی که برای منه دست بزنییی(داد)
شوگا ویو *
جیمین بهم زنگ زد و گفت جونگ سوک اتو دزدیده و یه ادرس فرستادو گفت عمارت جونگ سوک اونجاست منم خیلی زود رفتم وقتی رسیدم صدای ات از یه اتاق میاد در قفل بود، درو شکستمو رفتم تو که دیدم اون عوضی رو ات خیمه زده و میخواد بهش تجاوز کنه اصلحمو در اوردمو بهش شلیک کردم که پرت شد اونور
زود رفتم سمت ات
شوگا: حالت خوبه؟ کاری که نکرد
ات: هق شوگااا
پرید بغلم
ات: من خوبم
ات ویو
یدفعه یادم اومد لختم زود پتو رو کشیدم دورم
شوگا: خنده... چیشد؟
ات: من لختم
شوگا: تو دوست دخترمیی
ات: شوگاااا... روتو کن اونور لباسمو بپوشم
شوگا: خنده.... باشه
ات: این خنده های لثه ایتو خیلی دوست دارم
شوگا: منم خنده هاتو خیلی دوست دارم وقتی میخندی انگار دنیارو بهم دادن
ات: خنده... خب حالا میخوام لباس بپوشم
شوگا: باووشه
سوجون ویو *
مجبور شدم برم خونه چون جیمین گفت شوگا رو میفرسته... خب مثلا من جانشین مافیااام، دوستم تو خطره میخوام نجاتش بدممم
داشتم غر میزدم که گوشیم زنگ زد جیمین بود گفت ات حالش خوبه و رفته خونه... خوبه دیگه الان حالش خوبه
ات ویو
لباسوو پوشیدم شوگا براید بغلم کرد برد تو ماشین
ات: دیگه میتونم خودم راه برم
شوگا:خودم میخواستم بیارمت
ات: لبخند
شوگا: میای عمارت من؟ چون خودت تنهایی
ات: نمیدونم... تو بیا پیش من... راستی جیمین چرا رفته امریکا؟
شوگا: باشه خودم میام... بخواطر یه کار خیلی مهم... یه جلسه
ات: اها
ادامه دارد...
شرط نداره هر وقت صلاح دیدم میزارم 😂😅
۱۷.۶k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.