پارت ۶ عشق حقیقی✨️🌸

پارت ۶ عشق حقیقی✨️🌸
در باز کردم دیدم تهیونگهههه
ا.ت:سلام عشقمممممم(با ذوق)
تهیونگ:سلام کوچولوی من(با خوشحالی)
کوک: دیدم ا.ت داره با خوشحالی یه پسرو بغل میکنه عصبی شدم رفتم
کوک:ا.ت داری چه غلطی میکنی اون کیه؟(با عصبانیت)
ا.ت:چته مگه اجازه ندارم داداشم رو بغل کنم؟(با عصبانیت)
کوک:هاا چیییی مگه تو داداش داشتی؟(با تعجب)
ا.ت:اره داشنم تازه از المان برگشته
تهیونگ:نمیخوایی معرفی کنی؟
ا.ت:اا اره ایشون جئون جونگکوک شوهر سابقمه
کوک:ا.ت چرا باید لان این بگی؟
ا.ت:خب مگه حقیقت نیست؟
تهیونگ:عه باشه دیگه بهث نکنین
ا.ت:اااا راستی تهیونگ بیا تو
تهیونگ:باشه
تهیونگ اومد تو و کلیییی باهم حرف زدیم
کوک ویو:
ا.ت چرا به من نگفت یه برادر داره؟ اصلا ول کن به من چه
تهیونگ ویو:
اییی ا.ت پدصگگگ (ا.ت بدبخت😂🤝)
اون از کی تاحالا شوهر داشته تازههه طلاق هم گرفتههههه
ا.ت ویو:
هعییی فکر نمیکردم کوک اینقدر یهو غیرتی بشه
رفتم که برای تهیونگ شربت درست کنم
ا.ت: ته ته برات چی درست کنم؟
تهیونگ: اب پرتقال لطفا اسکل جونم
ا.ت:زر نزن تو اسکل تری(ا.تتتت میکشمت به پسرم میگی اسکلللل😡😡😡)
کوک:اهم.... منم اینجاما
ا.ت: تو که اینجا برای من هیچی نیستی اقای خیانت کار
تهیونگ:تو به خواهر من خیانت کردی؟(با عصبانیت)
ا.ت :تهیونگ اروم باش چیزی نیست
تهیونگ:یعنی چی هیچی نیست این مردک به تو خیانت کرده
کوک:من بهش خیانت نکردم(با جدیت )
ا.ت:بسه دیگهههه(با داد)
تهیونگ:.......
کوک:............
ا،ت: بسه دیگه هرچی که شد الان دیگه تموم کنید(با جدیت کامل)



خب دیگه تا اینجا بسه 😂🗿
شرطا:❤️‍🩹✨️
۱۵ لایک💖
۱۶ کامنت🎀