بازی عشق 🧠🫀
Part 21
45 مین بعد
میرسن دم خونه ات
ات : ممنون
کوک: خواهش میکنم فردا میبینمت خدافس
ات : خدافس
ات میره داخل خونه
پدر ات : با کوک اومدی دیگه
ات : اره ( با عصبانیت )
پدر ات : چت تو دختر
ات : میره میشینه رو ب روی باباش
ات : حالم از خودم از تو بهم میخوره عوضی عوضی چرا راحتم نمیزاری
پدر ات : هی دختر خیلی پرو شدی بس کن دیگه گمشو تو اتاقت
ات باهمون بغضی که تو گلوش بود میره بالا تو اتاقش خودش رو پرت میکنه رو تخت و شروع میکنه به گریه کردن
ات ویو
بعد از کلی گریه کردن نفهمیدم کی خوابم برد
صبح
ات ویو
با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم
ات : کیه این وقت صبح ( جواب میده گوشی رو )
ات : بله ( با صدای خوابالو )
کوک : سلام خوبی چرا نیمودی سرکار
ات : ممنون هاا مگه ساعت چنده
کوک : ۱۲ عه
ات : واییی ببخشید دیشب یادم رفت ساعت بذارم
کوک : آها خب اشکالی نداره
ات : ممنون الان میام
قطع میکنن
ات ویو
بلند شدم از رو تخت که خودم رو تو آینه دیدم و جیغ بلندی زدم
ات : یا جد سادات چرا اینجوری شدم آها دیشب ارایشم رو پاک نکردم
ات ویو
رفتم دست شویی اومدم ارایشم رو پاک کردم ی دوش ۱۰ مینی گرفتم دیگه نرسیده ام موهامو با سشوار خشک کنم فقط ی ذره از خیسیش گرفته شد سریع سوار ماشین شدم حرکت کردم ب سمت شرکت
۳۰ مین بعد
ات ویو
بعد از ۳۰ مین رسیدم و رفتم سریع داخل اتاق کوک
( تق تق تق )
کوک : بیا تو
ات : رفتم داخل ) سلام ببخشید دیر شد
کوک : سلام مشکلی نی
ات : ممنون
ات ویو
رفتم سر جام نشسته ام و ی نفس عمیق کشیدم
کوک : آها راستی منشی بابام اینا رو داد گفت جز برنامه ام منم میشه بدشم ب تو
ات : آها ممنون ( ی نگاهی میکنه بهش )
ات : اینا قراری جلسات این هفته و هفته دیگه است که پدرت دارع توهم باید شرکت کنی
کوک : خیلی عه درسته
ات : اره
کوک : نههه نمی خوامم
ات 😂
کوک : خب تو نبودی من چندتا پرونده از رو بیکاری خوندم الان کاری دارم انجام بدم
ات : خب ، نه تو کاری نه من
45 مین بعد
میرسن دم خونه ات
ات : ممنون
کوک: خواهش میکنم فردا میبینمت خدافس
ات : خدافس
ات میره داخل خونه
پدر ات : با کوک اومدی دیگه
ات : اره ( با عصبانیت )
پدر ات : چت تو دختر
ات : میره میشینه رو ب روی باباش
ات : حالم از خودم از تو بهم میخوره عوضی عوضی چرا راحتم نمیزاری
پدر ات : هی دختر خیلی پرو شدی بس کن دیگه گمشو تو اتاقت
ات باهمون بغضی که تو گلوش بود میره بالا تو اتاقش خودش رو پرت میکنه رو تخت و شروع میکنه به گریه کردن
ات ویو
بعد از کلی گریه کردن نفهمیدم کی خوابم برد
صبح
ات ویو
با صدای زنگ گوشیم از خواب بیدار شدم
ات : کیه این وقت صبح ( جواب میده گوشی رو )
ات : بله ( با صدای خوابالو )
کوک : سلام خوبی چرا نیمودی سرکار
ات : ممنون هاا مگه ساعت چنده
کوک : ۱۲ عه
ات : واییی ببخشید دیشب یادم رفت ساعت بذارم
کوک : آها خب اشکالی نداره
ات : ممنون الان میام
قطع میکنن
ات ویو
بلند شدم از رو تخت که خودم رو تو آینه دیدم و جیغ بلندی زدم
ات : یا جد سادات چرا اینجوری شدم آها دیشب ارایشم رو پاک نکردم
ات ویو
رفتم دست شویی اومدم ارایشم رو پاک کردم ی دوش ۱۰ مینی گرفتم دیگه نرسیده ام موهامو با سشوار خشک کنم فقط ی ذره از خیسیش گرفته شد سریع سوار ماشین شدم حرکت کردم ب سمت شرکت
۳۰ مین بعد
ات ویو
بعد از ۳۰ مین رسیدم و رفتم سریع داخل اتاق کوک
( تق تق تق )
کوک : بیا تو
ات : رفتم داخل ) سلام ببخشید دیر شد
کوک : سلام مشکلی نی
ات : ممنون
ات ویو
رفتم سر جام نشسته ام و ی نفس عمیق کشیدم
کوک : آها راستی منشی بابام اینا رو داد گفت جز برنامه ام منم میشه بدشم ب تو
ات : آها ممنون ( ی نگاهی میکنه بهش )
ات : اینا قراری جلسات این هفته و هفته دیگه است که پدرت دارع توهم باید شرکت کنی
کوک : خیلی عه درسته
ات : اره
کوک : نههه نمی خوامم
ات 😂
کوک : خب تو نبودی من چندتا پرونده از رو بیکاری خوندم الان کاری دارم انجام بدم
ات : خب ، نه تو کاری نه من
۱۳.۲k
۲۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.