فیکشن چانیول پارت ۲۰
شیطنت عشق💋
پارت بیستم
نویسنده:کیم او یون
بعد کمی استراحت بلند شدم
حوصلم به شدتتت سر رفته بودو نمیدونستم چیکار کنم پس تصمیم گرفتم برم پارک قدم بزنم
شلوار جینمو با یه تیشرت سفید که روش یه تور تزئینی بود و استین پف دار پوشیدم
موهامو بافتم و برق لبمو زدم
کفش نیم پاشنه سفیدمو پوشیدم و از خونه رفتم بیرون
تو پارک نزدیک خونمون داشتم راه میرفتم که صدای پیامک گوشیم اومد گوشیمو برداشتمو نگاهی انداختم یورا بود
_سلام
_میونییی
چیششش دختره ی خله کیوت خودشو تو پیامم لوس میکنه
.سلام
.بله؟
_فردا ۷ میای؟
.اره دیگه مگه چاره ای دیگه هم دارم
_میخواستم یاداوری کنم خواب نمونی🤣
.به حق عیسی مسیح ایشالا تا هفته ی اینده اون دختره ی خبیث کنیا و تو و رئیس چان منو به دیار باقی میفرستید
_من که خیلی بچه خوبیمممم
.انقدر خوبی چشمام از حدقه زد بیرون
_خخخ خب میونییی من دیگه برم
.بابای
_بایی
گوشیمو تو کیفم گذاشتم خواستم سرمو بلند کنم با چیزی برخورد کردم که سرم نابود شد البته بهتره بگیم کسی تا چیزی/:
زارتتتت این پسره ی تو مخخخخ الان بگم شت یا زارت؟|:
بهتره نمایش بازی کنم
اوخخخ سرممم دیوار سره راه چیکار میکرد اخخخ دیواره بد
_اسکلی یا داری منو اسکل میکنی
.اوه رئیس چان شمایید
.اصلا نشناخمتون فکر کردم دیوارید
_عجب!پس دیوارم
_باشه فردا یه دیواری من نشونت بدم
.اومووو من بچههه خوبیممم
یا مسیححح توروحت یورا از بس گفتی زر مفت زدم حالا چجوری جمش کنم پوففف
همینطور که نزدیک میشد گفت:پس بچه ی خوبی هستی؟نه؟
انگشت اشارمو گذاشتم رو پیشونیش و گفتم:حالا دیگه نیا انقدر تو حلقم انگار تو شکم مادرش تو حلق بوده
_او مای گاددد نونونونونو مادرم خیلی مظلوم و مهربون بود
.اقای پارکم که عادی و مهربون بود!موندم از کی به ارث بردی
_از خودم!میدونم تکم
.اوه گاد اسمونه بی سقف ابراش در حال سقوطن از این همه اعتماد به نفس که هیچ اعتماد به سقفم نه اعتماد به بالای اسموننن
_تو باید میرفتی معلم ادبیات میشدی
.حالا که نشدم
_من رئیستم نرو رو مخ
.منم منشیتم
_به خودت افتخار میکنی؟
.چ..چی
بازم گند زد به اعصابم
با اعصاب خوردی طرف خونه رفتم با لباس خودمو پرت کردم رو تخت...
ادامه دارد..♡
لطفا لایک کنید و کامنت بزارید♡
کپی بدون ذکر منبع ممنوع!
فالو=فالو
همه ی پستام لایک کنی پستات لایک میشه(:
پارت بیستم
نویسنده:کیم او یون
بعد کمی استراحت بلند شدم
حوصلم به شدتتت سر رفته بودو نمیدونستم چیکار کنم پس تصمیم گرفتم برم پارک قدم بزنم
شلوار جینمو با یه تیشرت سفید که روش یه تور تزئینی بود و استین پف دار پوشیدم
موهامو بافتم و برق لبمو زدم
کفش نیم پاشنه سفیدمو پوشیدم و از خونه رفتم بیرون
تو پارک نزدیک خونمون داشتم راه میرفتم که صدای پیامک گوشیم اومد گوشیمو برداشتمو نگاهی انداختم یورا بود
_سلام
_میونییی
چیششش دختره ی خله کیوت خودشو تو پیامم لوس میکنه
.سلام
.بله؟
_فردا ۷ میای؟
.اره دیگه مگه چاره ای دیگه هم دارم
_میخواستم یاداوری کنم خواب نمونی🤣
.به حق عیسی مسیح ایشالا تا هفته ی اینده اون دختره ی خبیث کنیا و تو و رئیس چان منو به دیار باقی میفرستید
_من که خیلی بچه خوبیمممم
.انقدر خوبی چشمام از حدقه زد بیرون
_خخخ خب میونییی من دیگه برم
.بابای
_بایی
گوشیمو تو کیفم گذاشتم خواستم سرمو بلند کنم با چیزی برخورد کردم که سرم نابود شد البته بهتره بگیم کسی تا چیزی/:
زارتتتت این پسره ی تو مخخخخ الان بگم شت یا زارت؟|:
بهتره نمایش بازی کنم
اوخخخ سرممم دیوار سره راه چیکار میکرد اخخخ دیواره بد
_اسکلی یا داری منو اسکل میکنی
.اوه رئیس چان شمایید
.اصلا نشناخمتون فکر کردم دیوارید
_عجب!پس دیوارم
_باشه فردا یه دیواری من نشونت بدم
.اومووو من بچههه خوبیممم
یا مسیححح توروحت یورا از بس گفتی زر مفت زدم حالا چجوری جمش کنم پوففف
همینطور که نزدیک میشد گفت:پس بچه ی خوبی هستی؟نه؟
انگشت اشارمو گذاشتم رو پیشونیش و گفتم:حالا دیگه نیا انقدر تو حلقم انگار تو شکم مادرش تو حلق بوده
_او مای گاددد نونونونونو مادرم خیلی مظلوم و مهربون بود
.اقای پارکم که عادی و مهربون بود!موندم از کی به ارث بردی
_از خودم!میدونم تکم
.اوه گاد اسمونه بی سقف ابراش در حال سقوطن از این همه اعتماد به نفس که هیچ اعتماد به سقفم نه اعتماد به بالای اسموننن
_تو باید میرفتی معلم ادبیات میشدی
.حالا که نشدم
_من رئیستم نرو رو مخ
.منم منشیتم
_به خودت افتخار میکنی؟
.چ..چی
بازم گند زد به اعصابم
با اعصاب خوردی طرف خونه رفتم با لباس خودمو پرت کردم رو تخت...
ادامه دارد..♡
لطفا لایک کنید و کامنت بزارید♡
کپی بدون ذکر منبع ممنوع!
فالو=فالو
همه ی پستام لایک کنی پستات لایک میشه(:
۵.۱k
۱۴ شهریور ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.